رد شدن به محتوای اصلی

Arezo

●پایان جلد نهم بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) * فرگرد آرزو *


پایان جلد نهم بعُد سوم●
● مناجات عشق●
بار الها...
تخم عشق را در دل جانان بکار
عاشقان را با خودت مأنوس ساز
درد دوری از دل دلدادگان بیرون بساز
عشق را سامان بده...
عشق را از نو بساز...
____ سروده ی :«احسان ضامنی »___
● بعُد سوم آرمان نامه ی ارد بزرگ●
● فرگرد آرزو●
___ " ای نسیم دلنواز آرزو ___

ای نسیم دلنواز آرزو
با دل من قصه ای دیگربگو
گو که لبخندی ز خورشید آمده
در طلوعی نور ِامید آمده
تا دهد گرمی به قلب بیقرار
تا نگیرد قلب من ازروزگار
گو سرشکی کز جفازاری شده
پای گلزار وفاجاری شده

گو مشو نومید ازاین شیب وفراز
میرسد شادی به باغ خانه باز
گو نمی میرد گل لبخند عشق
گلشنی خواهد شدن پیوند عشق
گو که سازِ آن نگاه دلربا
مینوازد نغمه های خنده را
گو که تا آرام جان گیرم دمی
مانده ام تنها,بدون همدمی

ای نسیم دلنواز آرزو
قلبِ« شیدا» را در آتش ها بجو
گرچه دامن میزنی این شعله را
قلبِ شیداوش ,اسیرِ واله را
لیک دیگر بال وپر را سوختم
خود به عشقی ,شعله را افروختم
سوختم در شعله ها ,با سوز دل
بال وپر در عشقِ نار افروز دل
سوختم صد آرزو , در نار عشق
باامیدی ,در دل وُ ,ا نبار عشق
آه ...بر این ارزو آن صد امید
وه که دل , ناکامی , دنیا کشید


ای نسیمِ دلنوازِ آرزو
با خدایم قصه ی دل را بگو
گو که چَشم ,انتظار من توئی
در شب راز ونیاز ِ من , توئی
ازتو میخواهم کرا یاری دهی
تا بیابم پیش پای خود رهی
ازتو نومیدی ندیده این دلم
تا به ارامی رسیده این دلم
چون توئی حامی من درباورم
همرهم باش ای یگانه یاورم
___5 آذرماه 1382 از فرزانه شیدا ____
امیدوآرزو تنهابهانه های انسان وتنها دست آویز رهائی بخش دل دردنیائی ست که بافشار ومشکلات وسختیهای روزمره هردم برای انسان مشکلی آفریده,ودرراهها وبیراهه هاودوراهی ها آدمی راسرگردان کرده است امادر قدرت آرزووامید قدرتی نهفته است که دل راوامیداردتا برای رسیدن به, اهداف خوبیش درهرزمینه ای که هست چه,احساسی باشدومعنوی چه برحسب نیازها باشدومادی ,به هرشکل انسان راوادار میکنداندیشه ای برای رسیدن به آرزوها وامیدهای خویش داشته باشدوبه گفته بزرگان"آرزوکردن خود نیمی ازراه رفتن است "چراکه چون آرزوکنیم نیمی از راه رارفته ایم وچون تصمیم بگیرم نیمه ی دیگری ازراه راطی کرده ایم وچون دررسیدن به آن اصرارورزیم به,انتهای راه وبه آمال خودخواهیم رسیدزیراکه نقش اولیه رابرای رسیدن به اهداف بیش ازهرکسی خودماهستیم که تعیین میکنیم وتلاش ماست که آنرابه هدف میرساند همواره دراین سوی آبها زمانی که سخن ازآرزو وخواستن چیزی میشوداصراربراین است که آنچه رامیخواهی تاآخرین گام دنبال کن ودرنمیه راه هرگز,برنگرد چراکه عمری دریک بلاتکلیفی فکری باخودباقی میمانی واین که مدوام ازخوددرطول تمام زندگی بپرسی:اگربازنگشته بودم اگرتاآخر میرفتم,اگر حتی جواب آری یانه رابرخود ثابت میکردم,آنگاه تصمیم به بازگشت ورها کردن آرزو میگرفتم,جزاینکه آزارتمام زندگی توشودوهیچ فرایندی درپی نخواهدداشت ورنج واندوه دائمی تودرزندگی توخواهدبود بخصوص وقتی چیزی راازته دل,آرزو میکنیم رها کردن آن درنیمه راه,بدون اینکه مطمئن شویم که,آیا به آن میرسیدیم یانه تاابدداغ دل آدمی میگردد وانگاه است که تاابد مدیون دل وافکار روح خودد خواهید شد. لذا اگر چیزی وکسی وهدفی را دوست میداریدوآرزوی رسیدن به آن راداریدازهیچ کوششی دریغ نکنیدوحتما پیگیراین مسئله باشید که,آیاآن شخص نیزخواستارشماهست یاخیرآیاآن هدف به مقصود میرسد یانه وجواب را برای خود روشن کنید چراکه اگر کسی یت وبه جای او تصمیم بگیریدکه بی من خوشبخت تر خواهد شدواوراترک بگوئیدعمری دراین افکاربخودخواهید پیچیدکه آیابراستی کاردرستی کردم؟آیابدون من,اوواقعاخوشبخت است؟آنهم زمانی که خودروی خوشی را بعدازو ندیده ایدوهمواره,دل,رااسیراومیدانستیدوهرگزاین اجازه,رابخود ندهیدکه بجای اوجواب خودرابدهیداین چیزی نیست که من,ازخودوتجربه ی خودبه تنهائی گفته باشم,که,این نظریه ای علمی ست که انسان زمانی که چیزی راواقعا میخواهدهرچه باشداگردرنیمه راه,آنرارها کند بی آنکه به آن رسیده باشدودرتصورخویش آنرادست نیافتنی بپنداردهمیشه در طول عمرخودحسرت آنراخواهدخوردوخیال وفکراینکه شایدبه هدف میرسیدیا شایداینگونه که او تصور میکردنمیشداورادرهمه ی زندگی آزارخواهد داد
●«آرزو»●

بصد آرزو زندگی باختم
به رنج وغم وغصه ها ساختم
ندانسته رفتم ره مرگ خویش
خودم را به غمها در انداختم

به عشق شدم واله ای دربدر
با آوراه گی دائما در سفر
به بیماری وتب همیشه روان
نیازم به بستر زسوز جگر

یگانه دلم را به غم سوختم
غم زندگی در دل اندوختم
به شبها نشستم به کنجی غمین
به ظلمت چراغ ِ غم افروختم

نیاز دمی دیدن روی تو
رسیدن به سرمنزل وکوی تو
به آغوش خود جای دادن ترا
کشیدن به جان بوی گیسوی تو

بدیوانگی رهنمونم نمود
درِ بی کسی را برویم گشود
مرا ازهمه دور وبیگانه کرد
بدانسان که بامن بجز تو نبود

کنون ناله ام را ِکّه خواهد شنید
که بربادرفتم بصدها امید
دگر دیدگانم بجز سیل اشک
براین چهره ام چیز دیگر ندید

شده دل چو مخروبه ویران سرا
چو دادم زکف عاشقی چون ترا
مرا حسرتی مانده ودرد وسوز
زسوزم قراری نمانده مرا

دل از عاشقی کی توانم بُرید
که دل جزتو عشقی درونش ندید
فقط نام تو بوده در قلب من
که فریاد دل شد چو نامت شنید

تواند مگر بگذرد از تو باز
چو دل برتو دارد امیدونیاز
مرا عشق تو چون نفس های دل
تو با بودنت بودنم را بساز
● هشتم آذرماه 1362 - از: « فرزانه شیدا»●
اینکه گفتیم ,درزمینه کارزندگی تحصیل عشق به کسی چیزی جائی همواره,واقعیت داشته است که انسان,ازآن,آرام نمیگیرد مگراینکه تاآخرراه,راحتی باسالهایی طولانی,انتظاربروداماهرگونه هست می بایست جواب آری یا نه"راگرفته باشداگرجواب آری بودتکلیف آدمی روشن میشودوچون نه بودنیز لااقل انسان خاطر خکع میشود که انچه می بایست,انجام دهد,انجام داده است وحال اگرنهایت آن باین رسیدکه جواب منفی باشدیاشکست بازهزارباربهتر ازبی خبریست چراکه همواره بلاتکلیفی انسان رابیش ازآنچه,درتصور کسی باشدآزاردهنده وخورنده ی روح وآرامش وسم درون ودل,خواهدبوددرنتیجه زمانی که,انسان درمی یابد کجای راه ایستاده است وجواب خودرادریافت میکندآسوده ترمیتواندبراه زندگی خویش ادامه دهدوبدنبال اهدافی دیگرراهی شودکه شایدصدباربیشترازاین خواسته میتوانداورا خوشبخت کند ودرنتیجه عمری حسرت چیزی را نمیخورد که نمیداندانتهای آن چه بودوهمواره نیز به انتهای آن فکر میکند.
● زلف دلربا" از «فربود شکوهی »●

همه هست آرزویم که بگویم آشنا را
چه رها کنی به شوخی سر زلف دلربا را

همه شب نهاده‌ام من سر خود بر آستانت
ز وجود خود بخوانم به خدا خدا خدا را

به رهت نشسته بودم که نظر کنی به حالم
چو شنیده‌ام که سلطان نظری کند گدا را

نخورم ز هیچ دامی دو سه دانة ریایی
که ندیده‌ام ز واعظ همه نور پارسا را

تو چنان لطیف و خوبی که اگر به مجلس آیی
به کرشمه‌ای بگیری به دمی تو جان ما را

به هوای زلف مشکین برویم ار چه دانم
که به گرد او نشاید که رسد غزال پا را

چه خوشست حال جلوه که جفای کس نبیند
اگرم ببینم اما بکند وفا شما را

تو صبور باش و شادان ، ز قضای او مگردان
سر خود ز آستانش که خدا دهد رضا را
●شعر از «فربود شکوهی »●
انسان می بایست,هرآرزوئی,را که میکند به مرحله ی اجزادرآید وتصمیم بگیردکه رسیدن به آن راامتحان کندچراکه همواره چیزی که به شدت خواهان,آنیم به سرانجام خواهد رسید اگر براستی هدف مارسیدن به آن باشد ودرنیمه های راه سردنگردیم وازمشکلات خودرانبازیم گاه زندگی باهمه ی تلاشها بگونه ای پیش میرود که انسان تمامی تلاش خودرانیزمبذول میداردتا به هدف اخربرسداما برحسب مشکلاتی جانبی خواه مشکلاتی دردنیاباشدیادیوارهائی درراه هدف که این دیوارها میتوانندحتی افراددیگری درزندگی و.دنیای ماباشند که سدراه,آدمی میگردند وبه رشکل آدمی راازراه,رفته یاپشیمان یاخسته میکنندامادرهمه شکل بایدبخاطرداشت هدفی وآرزوئی,ارزشمنداست که آدمی تمام تلاش خودرابرای رسیدن,آن کرده باشدحتی,اگرمنجربه شکست شودچراکه شکستها خودتجربه های زندگی هستندکه درفردای ماصدبرابر جواب مثبت رابرای هدف دیگرکاری دیگرراهی دیگر به ماخواهنددادماهمیشه شکست رابگونه ی غمناکی نگاه میکنیم درحالی که بارهانیز نوشته ام درهرچه وهرجاوهرکس که بنگریداگر به نهایتی مثبت رسیده است هزاران شکستی رانیز در راه دیده است تا به انتهائی دلخواه دست یافته وآرزوئی وارزوهائی را برخود برآورده کرده است هیچگس هرگز قادر نیست که بی امیدوآرزو زندگی زیبائی داشته باشد وگذشتن ازآرزوهاوصرفنظر کردن ازخواسته هاتنهاباعث میگرددکه مادچاراندوه وسرخوردگی شویم درحالی که اگر گام اول رادرهرراهی برداریم هرچه هست مطمئناانگیزه بازهم پیش رفتن بهتروبیشتر بماالقاخواهدشدتانشستن وتنهادرامیدی آرزو کردن .



   Nutrition
Improve your career health. Click now to study nutrition!
Click Here For More Information
 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

دوری جستن از اخبار بی ارزش و بعضا دروغ

ارد بزرگ فیلسوف برجسته کشورمان در مورد دوری جستن از اخبار بی ارزش و بعضا دروغ می گوید : روان خود را با خبرها و داده های نادرست به بند نکشیم . سایت فلسفه و نگاه ارد بزرگ http://falsafeheorodbozorg.blogspot.com

سخنان بزرگان از آوای ستاره - AWA Star

باید بر فریب حواس خود پیروز شویم . فردریش نیچه آنکه می تواند ، انجام می دهد،آنکه نمی تواند انتقاد می کند. برناد شاو مدیری که تنها به سود می اندیشد، مانند تنیس بازی است که به جای توپ ، چشم بر تابلو امتیازها دوخته است. ایچک آدیزس یک زندگی مطالعه نشده ،ارزش زیستن ندارد . سقراط همیشه بین خود و همسرت بازه ای را نگاهدار تا به خواری گرفتار نشوی . ارد بزرگ کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند. گوته بیش از حد لازم مهربان باش . جکسون بروان آنهایی که آمادگی برای پاسخگویی به تجاوز دشمن را با گفتن این سخن که : " جنگ بد است و باید مهربان بود ، درگیری کار بدیست" را رد می کنند ، ساده لوحانی هستند که خیلی زود در تنور دشمن خواهند سوخت . ارد بزرگ افسوس که جوان نمی داند وپیر نمی تواند. محمد حجازی چاپلوسی هم گوینده و هم شنونده رافاسد می کند. دیل کارنگی شناور بودن خرد آدم در جهان احساس به او میدان بروز و رشد هنر را داده است . ارد بزرگ معنی حیات را درزیبائی و قدرت اراده باید جستجو کرد. ماکسیم گورکی برای آنکه عمر طولانی باشد، باید آهسته زندگی کنیم. سیسرون دست

شیر زنان ایران

سه هزار نفر از خونریزان مغول در شهر زنگان ( نام زنگان پس از نام شهین به شهر زنجان گفته می شد ) باقی ماندند جنگ در باختر ایران باعث شد دو هزار و هفتصد نفر دیگر از سربازان خونریز مغول هم از شهر خارج شوند و بسوی مرزهای دور روان شوند در طی یک هفته 67 مرد میهن پرست زنگان کشته شدند رعب و وحشت بر شهر حاکم بود سربازان مغول 200 پسر زنگانی را بزور به خدمت خویش درآورده و به آنها آموزشهای پاسبانی و غیره می دادند . اما هر روز از تعداد مغول ها کاسته می شد در طی کمتر از 30 روز فقط 120 مرد مغول در درون شهر باقی مانده بود و کسی از بقیه آنها خبر نداشت . دیگر مردان مهاجم پی برده بودند که هر روز عده ایی از آنها ناپدید می گردد . بدین منظور تصمیم گرفتند از شهر خارج شوند . و در بیرون شهر اردو بزنند . با خارج شدن آنها از شهر هیاهویی در شهر برپا شد و همه از ناپدید شدن مهاجمین صحبت می کردند میدان شهر مملو از جمعیت بود پیر مردی که همه به او احترام می گذاشتند از پله ها بالا رفت و گفت : مردان زنگان باید از دختران این شهر درس بگیرند آنگاه رو به مردان کرد و گفت کدام یک از شما م