بعÙد سÙÙ (آر٠ا٠Ùا٠٠ارد بزرگ) Ùرگرد *Ù٠سر*ب٠ÙÙ٠استاد ÙرزاÙÙ Ø´Ûدا
بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *همسر*
● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد همسر●
انسان درزندگی خودهمواره,بدنبال کسی میگرددکه کامل کننده روح وجسم,اوباش وبرای آنکه همدمی نیزدرزندگی خویش داشته باشد باعشق وی بدون عشق,ازدواج میکند.بهرشکل همانگونه,که خداونددر لحظه ی آفرینش «انسان»,«آدم وحوا»رابعنوان جفت وتکمیل کننده یکدیگرآفریدنیازانسان نیزبه,جفت وداشتن همدم,وشریک نیازی درونی وذاتی ست انسان,هرگزنمیتواند بدون همدم زندگی کندوکسی که شریک روحی وقلبی آدمی درزندگی باشدوتوان شناخت کامل آدمی رانیزداشته باشد کسی جزعشق وهمسر زندگی انسان نیست .آدمی درجایگاههای مختلف زندگی خودنقشهای متفاوتی,رادارد,درقالب فرزند نقش فرزندی رابازی میکنددرقالب برادروخواهر نیز به گونه ای دیگررفتار میکندودرقالب همسر نیز شخصیت خاص خودراداردچراکه باهریک نیزمیبایست به طریقه ای مختص به آن جایگاه,ومنطقی مربوط به,آن رفتار کرده وازمهرومحبت خویش آنان رابی بهره نگذاشته,وخودنیزمحبت متقابلی رادریافت نماید مادرهرانسانی بعنوان مادر,فرزندخود رادرجایگاه فرزندی بخوبی میشناسدامارفتاروکردار یک فرزندبامادر خویش بسیارمتفاوت است بارفتاری که با خواهروبرادرودوست وهمسایه,داردودرنهایت امرباشریک,وهمسرخویش به گونه ای کاملا متفاوت بادیگران رفتار میکندچراکه,انسان,هریک ازافراد پیرامون خودرا به گونه ای دوست میداردودرنتیجه نمونه ی رفتارباهریک نیزبه تناسب نسبتها متفاوت خواهد بودوشایدهمسرآدمی حتی بیش ازخانواده شخصی خوداو,همسرخودرابشناسدچراکه برای مثال بسیاری,ازرفتارهارامابامادرخودنداریم ونوعی احترام خاص رابه پدرومادرخودمیگذاریم که این نوع احترام دررابطه باهمسرمافرق میکندورابطه های به گونه ای ست که,هرانسانی درخانه ی شخصی خودکه,متعلق بخوداوست بیشتر خودراازهمه ی زاوایای فکری,واحساسی خودنشان,میدهددرنتیجه آنکه بیش ازهرکسی انسان رامیشناسدوبا تمامی اخلاقهای ریزودرشت وبزرگ وکوچک ونقطه ضعفهاو نقطه قوتهای رفتاری ماآشنا میشود،همسر ماست زیرامعمولا بین دوشریک رودرباسی ویاچیزی برای پنهان کردن وجود نداردواحترامی متقابل ومشترک درمیان ایشان است که بر پایه ی شراکتیِ,احساسی وبر اساس یک زندگی مشترک بناشده,است ومسئولیت هریک بردیگری شکلی مجزااز خانه وخانواده ی اولیه داردو,نه به شکل مسئولیت والدین بر فرزنداست نه مسئولیت خواهر برادری بلکه شکلی جداو کاملامتفاوت ازدیگر رابطه هاست, که,براساس آن,آدمی میتوانددرخانه ای بازن یامردی یک عمر زندگی کندودرکناراوهمه شادیهاوغمهاواشکهاولبخندهاراشریک باشدبی آنکه نیازی به پنهان کردن احساس درونی خویش داشته باشدوهمین احساس روراستی وصداقت مابین طرفین بیشترین دیوارها ومرزهائی راکه انسان بادیگران درادیا به تناسب موقعیت وجایگاه بر دیگران قائل میشود, برداشته,وسبب میگرددکه شرکای زندگی درمقام همسردرحدبسیار گسترده ای به یکدیگر نزدیک ویابا اخلاقیات کلی وجزئی هم آشنا شوندچیزهائی که شایدبرای نشان دادن این نوع اخلاقها ورفتارها نیازی نمیبینیم که,آنرابه مادریااهل خانواده ی اولیه خودنشان دهیم یااحسای که شاید سالها درخودداشته ایم,اماهرگزازوجودآن خانواده ی اولیه مابا خبرنبوده ویانمیگرددچراکه نیازی نیست باآنان بعضی مواردرادرمیان بنهیم.درواقع مادرخانه ی مادری خودنوعی مصرف کننده هستیم که هرچه راهسست وهرچه,راتهیه میشودبه,همان شکلی که هست میپذیریم,ومصرف میکنیم وبرخی,ازعلایق رانیز نشان میدهیم درساده ترین شکل آن,مثل اینکه بگوئیم:من,درغذا گوجه فرنگی رادوست ندارم یاسالادنمیخورم که,درخانه ی شخصی خودهم ممکن است همین, کار رابکنیم اماتفاوت روش اخلاقی مادرخانه خود باخانه ی مادری بسیار ممکن است زیادتر باشدونمونه ای ازرفتارهاواخلاقیات راحتی درخانه ی خودپیدا کنیم چراکهدر خانه ای که خودصاحب آن,هستیم اختیارات شخصی ماوسعت بیشتری پیدامیکند چون دراینجاحاکم خانه وبرقرار کننده نظم وسازنده ی انواعی ازقوانین خانوادگی "خودما"هستیم ومسئولیت مادرقبال خانه ی خود با خانه ی مادری بسیار بیشتر ومهمتراست ودراینجا خودما همه کاره,هستیم.درمدت بودن درخانه مادری,حتی اگر پس ازدوران تحصیل شاغل نیزشده باشیم,وهمچنان درخانه مادری زندگی کنیم بازبه نوعی مصرف کنندگانِ تابعی, هستیم که قانون مادروپدررارعایت میکنیم ولی بیشترین مسئولیت زندگی مابردوش والدین است وحتی,اگر کمک خرج خانواده ی خود نیزباشیم بازدرمقام اولیه پدرومادر,افرادحاکم برخانه هستنددرنتیجه ماشکل مصرف کننده راداریم که تقاضاهای خودرادراین خانه مطرح میکنیم وازطریق والدین, همه ی آنچه رانیاز داریم حتی شایدآرزوهای ساده ی خودرابرآورده میکنیم مثلادرجایگاه کودک ونوجوان داشتن دوچرخه ای اگر آرزوی فرزندی باشد این آرزو توسط والدین برای او براورده میگرددحتی, گرشرط وشروطی نیزبرای او بگذارندکه مثلاامسال بانمرات بیست قبول شوتادوچرخه ای کادو بگیری .. امادرزندگی شخصی هم تولیدکننده,هم مصرف کننده هم سازنده هم مسئول تمامی موقعیتهای زندگی مشترک خودمی باشیم وهمین قاعده باعث میگرددکه,درمقام مردوزنی,که مسئولیت یک زندگی رابعهده گرفته اند مجبوروموطف به انجام کارهائی باشیم,که تاپیش ازاین,اجباری درانجام آن نداشته ایم,وهرچقدر نیزدرزندگی خانوادگی خودتجربه کسب کرده باشیم,درکانون زندگی مشترک تجارب بسیاردیگری رابرما خواهدآموخت که هریک ازآن اخلاقیات ورتارهای تازه ای را نیز درما شکل میدهد که نمونه ی آن درخانه ی مادری باما نبود, وتجربیاتی را کسب میکنیم وبخشی دیگراززندگی را یادخواهیم گرفت باید ب...بسیاری ازچیزها را تازه بیاموزیم تا بتوانیم درجایگاه تازه ی خودبا هریک کنارآمده یااز پس آن بربیائیم وبراساس آن نوع عملکردی وقانونمندی و توانمندی وشکل رفتار درهریک از آنها,رابرخوداضافه کنیم یا حتی درجائی برخی از رفتارهای کودکانه وبچگانه ی خودرا کنار بگذاریم وبنوعی خودسانسوری کنیم تا درمقام همسر درجایگاه, مناسب"همسربودن" قراربگیریم چون اکنون خودیک مسئول ویک مهره ی اصلی درسازمان خانواده ی, دونفره وبعدها چندنفره ی خودهستیم وبراساس آن باید بتوانیم جوابگوی زندگی شخصی خودباشیم,وبراساس نوع زندگی,مقداردرآمد طریقه وفرم زندگی جدیدی که باشخصی تازه,حتی اگردرفامیل مابوده باشدولی بازهم"همچنان تازه" درجایگاه همسری که,دیگ بعنوان فامیل بامادررابطه,ونشست وبرخواست نیست وکسی که,شبانه روز بامازندگی میکند, توان زندگی کردن بااو واخلاقیات اوکه بی شک درخانه شخصی خود تازه بسیاری ازدرخواستها وعادات خودرا نشان خواهددادبه نقاط مشترکی برسیم که هردو درآن احساس رضایت وشادی وارامش داشته باشیم واین ساده نیست که انسان درخانه ی دوم وهمیشگی خودبناگاه,بافردی که بعنوان همسرجایگاه دائمی خودرادارد به گونه ای رفتار کنیم,وزندگی کنیم,که دواخلاق,ودونوع عادت متفاوت دومدل درخواست از زندگی هریک به توازن نوع افکار وتربیت قبلی و...قادرباشند کامل باهم سازگاروتفاهم مشترکی راداشته باشندواینکار مسلماتا شناخت واقعی یکدیگرهرچقدرهم عاشق وخواستارهم باشندبه,وقت احتیاج داردوکارمیبردوزمان میخواهد تا دونفر درست درمکانی که باید جایگزین شوند لذا ازاین روست که میگویند مسئولیت زندگی مشترک خودبه نوعی تجربیات دوباره ی زندگی آدمی ست وباید آمادگی داشت تابه آن,اقدام کردبایددرسن مناسب بودکه تاب مسئولیتهای آنرا آورده وقادربه داشتن یاساختن قوانین وسیاست خانگی باشیم اینجا مابه محلی نمیرویم که کسی ازما نگهداری کنداینجاخودبخشی از مسئولیت رابرعهده داریم .خودنیزباید محافظ خانه وخانواده باشیم ومسئول نام "همسر بودن" تابه چندوچون رفتارهای هم آشنا شده وقادرباشیم برای]هم مکانی بعنوان خانه,درست کنیم که توان زندگی درآن را داشته باشیم ازاینروست که تا داشتن آمادگی نمیبایست کسی این مسئدولیت را بعهده بگیرد.درعین حال ازدواج بافردی که هنوز بهسن قانونی نرسیده یا نه حتی درسن 18 سالگیست اماهرگز ازخانه وخانواده دور نشده وهرگز مسئولیتی جز دختر یا پسر خانواده بودن را نداشته,درجایگاه دختروپسری که هیچ تجربه ای اززندگی دربیرون از منزل ندارند سالهای زیادی حتی شاید طول بکشد که هریک مسئولیت وجایگاه همسر بودن خودرادرک کند چون بااینکه سن 18 سالگی سن قانونی ست وهرکسی میتواند شخصا فکر کرده وتصمیم بگیرداما پختگی لازم برای اداره مسئولیت زندگی راندارد تاقادرباشد چون انسان مجربی جوابگوی همه ی درخواست هاوسوالات خود ومخاطب خودیعنی همسر وخانواده ی طرفین را باشد ودرکل شروع یک زندگی بخصوص دردورات جوانی ودراوان جوانی بدون هیچ پشتوانه تجربی از زندگی ازمادیات از خرج ودخل ازبرخودرهای جدید دیگران بااو بعنوان همسر کسی ,شوهر کسی چیزیست که درطی زندگی از شروع خود یک کلاس تازه برای آموزش دوباره ی زندگی میشود لذا باید اینرا درنظر داشت که دختر وپسر جوانی که از 18 تا 25 سالگی ازدواج میکنند هنوز بحدکافی پخته نیستند وبسیار باید درزندگی خود باهم کار کنند تا قادر باشند یک زندگی را به گونه ای بچرخانند که نیازمند نام همسربودن است شاید بگوئیئ اینهمه هم سخت نیست زندگی خودش راهوچاه زندگی مسترک را به انسان میاموزد متاسفانه همین افکار است که راحت دختری زیر سن را شوهر میدهیم یادختر وپسیر جوانی را هنوز ازآب وگل درنیامده درخانه ای بعنوان زوج مشترک نامگذاری میکنیم وتمامی توقعات رفتاری واخلاقی وقانونمندی دراینگونه زندگی را بدون اینکه تجریبه ای داشته باشند درمقام اطرافیان ازآنان توقع داریم وحتی بدون اینکه اجازه ی رشد درخانه مشترک را بایشان داده باشیم توقع داریم عاقل باشد داناباشدسیاست داشته باشد...یاحتی سعی میکنیم دوسه موردی را باوبیامورزیم که شاید درخانه ی ماکاربردداشته باشداماباهمسراوچه مردباشد چه زن ممکن است نه تنهاکاربردی نداشته باشدبلکهبی دلیل بوده وحتی نیاز به انجام برخی انجام برخی کارهادرآن خانه بین این زوج وجود نداشتنه باشد یا شاید تفاهمی موجود هست که هردو موقعیت تازه هم را درک میکننند بیش ازاندازه ازهم توقعی ندارند وبا سازگاری وآرامش به یکدیگر خصوصیات اخلاقی خودرا نشان میدهند وباهم کنار میایند وشخص ثالثی را نیز برای اینکه چگونه زندگی کنند وبایشان خط بدهد که چگونه باش نیاز نداشته باشندوبرخی دخالتهای دلسوزانه ای که والدین وخانواده برای پاتگرفتن بهتر زندگی فرزندان اودرزندگی مشترک کیکنند شاید حتی تولید مشکلاتی بکندکه ازاول لزومی برآن نبود وبهتربود میگذاشتند ایندو به روش خود زندگی کنند وبه روش هم باهم سارگاری یک زندکی وتفاهم یک زندگی مشترک را بدست بیاورند درنتیجه وقتی زوجی به خانه ی خود میروندمانند این است که به کلاس جدید زندگی پاگذاشته اند وبایدوقت آموزش وسازگاری وجایگزین شدن نیزبه,آنهاداده شودتا مشکلات وفشارهای زندگی وخوب وبد بودن ,شکل اقتصادی هرزندگی نمونه رفتارها که هریک تجربه های متفاوتی ست کهباید تجربه شده یادگرفته شود چراکه بناگاهبتا شخص ثالثی یک زندگی شروع میشودکه تا پیش ازآن فردی ناشناس ازخانواده ای دیگربا تربیتی متفاوت است که شخص آنرا تجربه نکرده است و مسلم است کهشناخت یکدیگر درجایگاه امروزی بنام همسر وشریک زندگی خود نوعی شغل تازه محسوب میشود که کارآزمودگی وشناخت راطلب میکند که زمانی را نیز برآن باید گذاشت. وقتی خانواده مادری درزمانی که مافرزندان آن خانه هستیم به شیوه وروش خودمسائل زندگی راحل میکنندوهمگی دراین کانون باهم,وبا نحوه ی برخورد وپاسخ به مشکل ومسئله وموقعیتی آشناهستیم,بسیاری ازمشکلات را دیگر باهم نخواهیم داشت چون سالهاست واز لحظه تولد کنارهم بوده ایم وهمه چیز همدیگر را درابطه با اخلاقیات روزانه هم میدانیم اما درخانه مشترک شروع شناخت ما با فردیست که هرچقدر پیشتربااو آشنا بوده باشیم تازهدرمحیط خانه ای درجایگاه جدید با نامی جدید بعنوان همسر میخواهد باما زندگی کند لذا اوهم خواستهها وتوقعات ورفتارها وعاداتی دارد کهبرای ما نااشنا درجایگاه همسر است وشاید حتی به نوعی ازاخلاقیات تا پیش ازاین ازدواج برخورد هم نگرده باشیم ولی امرزوز آنرا پیش رو داریم وباید با انهم خود را وقف بدهیم درنتیجه کاری تازه درپیش داریم یعنی"شناخت دوباره ی هم درزندگی مشترک"درزیر یک سقف درشبانه روز زندگی ,مسلمانمونه برخوردهائی که مادرزندگی مشترک بافردی ازخانواده ای دیگر آغاز میکنیم حتی اگر این مردیا زن ازمیان اقوام خودما نیزباشندیاکسی بیرون ازخانواده واقوام, تفاوتی نمیکند بهرحال,شخصیبا شخصیت جداگانه ومتفاوت ازماست و ناشناس با رفتارهای خانوادگی ما جدااز خانه وخانواده ی مادری ست که نمونه رفتارهاوعملکرد ه هاوعکس العمل های ا شیوه ی شخصی ورفتاری خاص خودراداردومتاسفانه دردوره نامزدی وآشنائی بسیاری از رفتارها واخلاقها دیده یا بزگو نمیشود وبناگاه درمحدوده خانه ودرزیر سقف مشترک رو میشود که فلانی تابحالکه برای شام بخانه ی ما میامده روی رودرباسی گوجه فرمگی میخورده است وشکل گوجه فرنگی راهم دوست ندارد چه برسد که بخواهد بعنوانی غذا آنرا مصرف کند اما هیچ نمیگوید ولی در خانه ی شخصی خود تقاضای اینرا دارد که هرگز شکل گوجه فرنگی را هم نبیندکه این مثال ساده ایست که شاید بنظر خیلی هم پیش وپااافتاده بیاید اما برخلاف او فرد مقابل عاشق گوجه فرنگیست ودوست دارد ختما درسالاد او این هم باشد خوب جز درجز بسیاری ازاین دوست دارم دوست ندارمها مطرح میشود بسیاری ازاخلاقیات که تا دیروز حرف آنهم نبود یا جای آن پیش نیامده بود گفته شود یا اصلا به ان فکر نکرده بودند که ممکن است امروز این مسئله ساده درخانه ی مشترک عنوان شده وحتی ناراحتی تولید کندهریک نیز براساس تربیت خانوادگی خودکه درخانه مادری شکل گرفته است ممکن است درخانه وخانواده خودمثلا کسی ازنوع انسانهای بسیار آرامی باشد یا انسانی بسیارشلوغ یاخندان یاپرخاشگرامادرخانه وخانواده شخصی خود بعنوان همسر,امروز بسیاری ازرفتارهای دخترانه وپسرانه,تبدیل به رفتارهائی میشودکه یک انسان مسئول راوادار میکند تادرآن نوع رفتار هاحتی شاید تجدید نظری هم نموده وبه گونه ای رفتار کند که همسراونیز ازاینگونه رفتارها بحداوراضی باشدبرای مثال:اگرتادیروزدرداخل خانه ی مادری ساعتها میتوانستیم باصدای بلندآهنگی گوش کنیم,درخانه ی مشترک ممکن است باکسی زندگی کنیم که نه صدای بسیار بلندرادوست داشته باشدیانه حتی آهنگهای موردعلاقه ی مابرای,اوجالب باشدازآنجا که در محیط خانه وخانواده قراربراین نیست که یکی,مزاحم دیگری باشدوحق زندگی براین شکل بناشده است که زن وشوهر وفرزندان همگی,آسایشی مشترک داشته ودر زندگی وخانه ی خوداحساس راحتی وآزادی وآرامش داشته باشندلذاگاه مجبورمیشویم نمونه, خلاقهائی چون گوش دادن,آهنگی بصدای بلند به آهنگهای مور علاقه ی خودرابرای ساعات دیگریابه ساعاتی موکول کنیم که,مزاحم اهل خانواده,همسر یافرزندخودنباشیم,ویااینکه,اگرمایلیم حتمادرساعتی بخصوص باگوش دادن آهنگی, آرام بگیریم ودرخانه مادری حتی ساعت خاصی رابرای کارهائی کذاشته بودیم امروز بای تماماین برنامه,را به شکلی تغییر دهیم که, رخانه باعث آزارومزاحمت همسر ماهم نباشدکه,شاید مثلااهمسرمادرست درهمان ساعت به خانه میرسد وخسته است ونیازداردکمی بخوابد,ومجبورشویم,اینکاررابه شکلی دیگرانجام دهیم که ملاحظه ی فردمتقابل نیزکرده باشیم مثلادراتاقی دیگربه آرامی یاباگذاشتن گوشی به کاری که,دوست داریم بپردازیم.اماازانجا که یک,انسان نمیتواندبطورکلی دریک زندگی جدیدخودراکاملاتغییرداده,وتابع صدردصدباشد که به,این شکل,اگر باشددیگراین نوعی"بردگیست نه زندگی",وازآنجاکه خصوصیت اصلی,انسانی هرکسی,درزمانی که درخانه ی مادری بوده, شکل گرفته است وحتماانقدربزرگ شده است که,دیگر شخصیتی رابرای خودساخته باشدکه توانسته است خودراآماده ی ازدواج وقبول مسئولیتی ببینداتما باز درکانون خانواده مشترک لزومی بسیاری از تغییرات ویا ساختارهای دوباره شکل زندگی رااحساس میکند که لازمه ی این زندگی جدیدمحسوب میشود.من به شخصه باتجربیات شخصی خودباین نتیجه رسیده ام که,ازدواج در سن کم که,درایران معتقدندانسان میتواند زن یا شوهر کم سن خودراچون موم دردست بگیردواوراانگونه بسازدکه دوست دارد"اشتباه محض"است کهبسیاریی نیز این اشتباه را مرتکب شده ودچار مشکلات بعدی میشوند,وتنهابه اختلافات شدید مابین زن وشوهروحتی جدائی وطلاق میکشددختر یاپسریکه,درسن رشدفکری برای ازدواج نباشندوتازمانی که درخودآمادگی ازدواج رانمیبینند نه هرگزمیبایست اقدام به,ازدواج کنندنه,اجازه بدهند که دیگران برای ایشان تعیین تکلیف کنندکه او به خانه بخت رفته,وسروسامان بگیردچون دوامر مهم زندگی اول ازدواج ودیگری بچه دار شدن,ازمسئولیتهای بزرگ وخطیریست که, انسان عاقل هرگز بدون آمادگی اقدام به آن نمیکند چراکه دراین جا پای انسان وانسانهای دیگری درمیان است که در این راستامامسئول,این اشخاص خواهیم بوددرنتیجه,اینکه کاری راباوجودآگاهی برغلط بودن ان وبااینکه هنوزآمادگی نداریم, بیائم وانجام دهیم وسپس درخودقدرت این رانبینیم که,این مسئولیت را بدرستی,انجام دهیم خیانتی به زندگی خودوزندگی همسروفرزند آینده ماست که چه فرزند چه همسرهردو ماراتکیه گاه وحامی خودنیز میداندومیبایست قادرباشیم این مسئولیت رابعهده بگیریم چون زندگی فقطداشتن سفره ای وخوردن وخوابیدن نیست که,بگوئیم چیزی نمیشودبالاخره عادت میکنیم این نهایت خطاست که,اینگونه فکرکرده وبرویم ویک زندگی رابافردی شروع کنیم که,احتیاج دارد زندگی,راشروع کندنه,اینکه تازه مجبورباشدبعنوان همسر به خانه ای برودامادراصل بجای همسربا دختروپسری بامغزکودکانه ومتکی روبرو شودوبنوعی بجای همسرداری, بچه داری کند!یعنی زن یا شوهراو خودش بچه ای باشد که نیازبه تربیت ورسیدگی وجمع وجور کردن داشته باشدوانسان عاقل هرگزمسئولیتی راقبول نمیکند که قادربه,انجام,آن نیست واین نه تنهادرزندگی خانواده که درخانه ی مادری که درمدرسه درمحل کاردراجتماع,خود "قانون" است که:«هرگز کاری ر نکن که میدانی ازعهده ی آن برنمیائی وهرگز مسئولیتی راکه باآن اشنا نیستی بعهده نگیر» چون هرنتیجه ای که عایدشودوهرگونه کاری که,انجام شود,اگربدرستی انجام نگیردبردیگران نیزاثری مستقیم میگذارد وتنهاآسیب وزیان,آن به شخص خودمانیست .مابایک ازدواج حساب نشده هم خودرادچار یک زندگی ناخواسته میکنیم که درآن بهردلیل احساس آرامش ورضایت وخوشبختی نمی کنیم, هم خانواده مادری طرفین رادچار دردسر کرده ایم وقتی که آنان نیز متوجه شوندکه خانه ی شخصی دختریاپسرایشان خانه ی, شادی برای اسحاس اامنیت وآرامش وخوشبختی برای او نیست وتازه,اینجامشکلات شروع شده است چراکه کاری کرده ایم که, ازاول نمیبایست صورت میگرفت که یابه جدائی میکشد یابه اختلافات همیشگکی وحتی روزانه.
____ بازگرد..______
یکباربرای تو
از خود گذشتم
یکباربخاطر تو
ازدل
یکبار درراه تو
اززندگی
امروز می بینم
که تونیز نیستی
اما هر چه میکنم
می بینم
از توان گذشتنم ,نیست
بازگرد
تا در همیشگی"بودنم"
تنها از آن تو باشم و بس
باز گرد
تا برای تو
"خود"را
" زندگی " را
و " دل " را
تا آخرین لحظه ی حیات
با تمامیت
" عشق "
از آن تو کنم
بازگرد
___ فرزانه شیدا___
درواقع همواره یک زندکی مشترک اگربه نتیجه ای خوب نرسدتنهاپسرودختر خانواده هانیستند که دچارمشکل میشوند بلکه مشکلات ناشی ازیک ازدواج حساب نشده بود,نداشتن موقعیتهای ازدواج وحتی آمادگی داشتن برای زندگی بافردی دیگرازخانواده ای دیگروپایه ریزی روابطی بین خودخانواده مادری وخانواده ی همسر وهمچنین باتجربه یاآگاهی کافی داشتن ,درطی زندگی,مشکلاتی که در سرراهتفاهم طرفین قرارمیگیردچون نداشتن,کاروپول وکمبود هائی نظیراین ودرکل کمبودهرچه که به یک زندگی رنگ وجلای یک زندگی آرام رامیدهددوخانواده ی دیگر رانیزدرزندگی خودوایشان,ناراحت افسرده,آشفته ونگران خودمیکنیم وباین شکل نه خودبه خوشبختی رسیده ایم ونه حتی,اجازه,داده ایم که خانواده های شخصی خودبمانندهمیشه وبه روال,عادی زندگی خودآرامش خودراداشته باشند مسلم,است مادروپدری,که بدانند فرزندایشان,درزندگی شخصی خودناراحت است وخوشبخت نیست احساس دردورنج ناراحتی میکنند,وچون به شکست منجرشودروح وجان هردواین افرادبربادرفته واحساس شکست تا مدتهابراو وهمچنین خانواده ی مادری اواثری ماندگارمیگذاردوحتی ممکن است منجر باین گردد که شخصی برای ابد تنهاماندن رابرازدواج وداشتن همسروفرزند ترجیح دهدومسلم این است که هیچکسی برای طلاق گرفتن,ازدواج نمیکندکه,اگر به,این "خط آخر"رسیدخوشحال باشدوزمانی هم که طلاق باعث خوشحالیش میگردددر موقعیتی ست که بسیاررنج واندوهی,رابهردلیل برروح ودرون وفکرواحساس خویش تحمل کرده است وبرحق باشدیاناحق بهرشکل,اززندگی خویش راضی نبوده است, ومدتی رابه ناراحتی بسربرده,است واثرات,آن روحیه,وفکرودهن ودل اوراهمواره دراسارت خود نگه داشته ومیداردمگر اینکه انسان جایگزین این دردبرخود"التیامی" بیابدکه توسط آن قادرشود اندوه وشکست پیشین را فراموش کند حال میخواهد باعشقی وسروسامان گرفتنی دریک ازدواج موفق این التیام صورت بگیرد یا موفقیتی دیگردرزمینه های زندگی که اندوه شخص رابه شوقی بخاط زمان حال وموفقیت امروزی از بین ببرد. وگاه نیز یکی دیگری راعاشقانه دوست میدارداما دیگری بخاطر اینکه بااواحساس شادی وخوشبختی نمیکندتصمیم به جدائی گرفته وقلبی راکه دوست داردوعاشق او بوده است درشکست دائمی عشق خودرها کرده وبسوی زندگی جدیدخودشاید باهمسری دیگرودرجائی دیگر میرودواندوه وشکست این عشق بردلی تاابد برجا میماند
__ به پای عاشقی ها مینویسم ___
به پای عاشقی ها مینویسم
هر آن اشکی که درپای توریزم
تورفتی قلب من جامانده اینجا
ولی تنها توئی عشق عزیزم
پس ازتو دل نمیگیردقراری
ندارم بعد تو من روزگاری
تو رفتی و زمستان جدائی
تَرک داده دلم دربیصدائی
زاین سرمای تلخ بیقراری
نمی آید دگربرما بهاری
اگر حتی دگر بامن نمانی!
نگیرم دل زتودرزندگانی
وگراز تو نگیرم هم نشانی
درون سینه ی من جاودانی
بپای عاشقی هامینویسم
هر آن اشکی که درپای توریزم
هر آن اشکی که درپای توریزم
اول اردیبهشت 1378/ پانزدهم آپریل 2008
____ سروده ی فرزانه شیدا ___
درنتیجه باینکه عشق وازدواج امری مقدس وبسیارعالی وبهترین گامیست که انسان یکباربرای همیشه ی زندگی خودبرمیدارد بامید خوشبخت شدن,امااگرحساب نشده باشد فاجعه عمری است برسه خانواده خانواده ی شخصی خودما,خانواده مادری خودوخانواده مادری همسرودردورنج یک یک خواهران وبرادران برای اودراعضای این دوخانواده,وبسیار دیده ایم فاجعه هائی راکه ازدواجهای اجباری یاحساب نشده یاعاشقانه های بی پایه بدون پایه های فکری ودرک مسئولیتهای سخت زندگی رخ داده اندوحتی دران یک زندگی برای ابد نابود شده است یابه جدائی واسیری زن ومردوفرزندان آن خانواده ویا حتی به حادثه های دردناکی منجر شده است که دربخش حوادث شاهدِ,آن هستیم ودرآن مادری خود بچه های خود رامیکشد تااز فقط زندگی باشوهربداخلاق راحت شده وخودوبچه های خود رابامرگ نجات دهد یاپدر وهمسری چنین میکند چون قادر نیست خرج زندگی ایشان,راتامین کندوقادربه تحمل این نیست که همسرو فرزندان خودرادرفشاروگرسنگی وناداری ببیندیاخانه ای همواره,درجنگ ودعواست که هیچوقت به تفاهم های مشترکی نمیرسدوفرزندانی عصبانی,غمکین خشم آلودوپرخاشگر راتربیت میکند و....هزاران ایرادی که,از یک خانه نادرست وناآرام بدون تفاهم برمیخیزدوانسانهای درجامعه به رفت وآمد میپردازند,که دردرون وبیرون,به هیچ شکلی,آرامش فکری وحالت روحی روانی مساعدی ندارد وشایدمنتظر جرقه ای هستندکه انفجاری مهیب رایادرهمان خانه یادرجامعه سبب شوندلذاهمسر انسانیست که, مامسئول زندگی اوهستیم چه,درمقابل آقای خانه,وچه درمقام خانم خانه, ودرمقابل فرزندان نیزوبه همین نسبت مسئولیتهای خطیری رابردوش میگشیم وبازی یااین محیط خانوادگی بازی در"شهربازی" نیست که بازی بازندگی وآینده ی انسان وانسانهائیست که حق زندگی آرامی رادرامنیت وارامش ورفاه دارندچه ازلحاظ روحی چه مادی,چه معنوی حداقل درشکل ساده ی آن,ودرواقع داشتن سقفی باکمترین امکانات زندگی آرام, حق مسلم تک تک آدمیان روی زمین,است که,چه دولت چه اجتماع چه همسرهمگی درخدمت یکدیگر میبایست آنرابرای هم فراهم کنندچراکه وقتی خانه ای دردرون درانفجاردردوفقر وخشم باشد جامعه ای دراین دردخواهد سوخت زیراکه افرادی که ازاین خانه خارج میشونداگردرکل شهر 100 نفرباشندصد خطا صداخلاق ناشایست ونادرست صدمشکل وگرفتاری را,باخود به جامعه میاورندوخشم درونی ایشان ونارضایتی یا حتی افسردگی ایشان,انتقال مستقیم به,افرادی داردکه درمجاورت اوخواهند بود.درفرگردهای پیشین نیز گفتیمدرخیال ماشاید,کمتر حال واحساس وفکرما,در ظاهرامراهمیتی,دردنیا نداشته باشدوخودراآنقدرمهم نبینیم که, فکرکنیم هرگونه فکر کنم به هر شکل احساس کنم هرجورعمل کنم,هرگزاثری براین دنیانداردوکسی مرانمیبیندکسی به من اهمیت نمیدهدو...درصورتی که تنهاترین,انسان,دردنیاکه نه پدرومادری برای اووجودداردوبه شکلی از داشتن ایشان محروم بوده یاشده است وهمسری ودوست واشنائی راهم نداشته باشدهرگونه حال وفکر واحساس وروزگاری راهم که,داشته باشددرهرکجای عالم که,قدم بگذارداثر خودرامستقیمابه جامعه های که درآن هست چه جامعه ای کوچکی باشدچه بزرگ خواهدگذاشت باهمان,رفتار ساکت وبی حرف وافسرده یاخشمگین وعصبانی وپرخاشگریادرسروصدا کردنی وخنده های بلند,دربیخیالی یابی تفاوتی یاخونسردی وخونگرمی خود...هرچه هست محیطاطراف ماتحت تائیررفتارماست وتحت تائیرعکس العملهائی که ازدرون مانشعه گرفته وهرچه هست,برجامعه ی ماتاثیر میگذاردفرزندی که تصورمیکنددرخانه ی خودبرای اواهمیتی قائل نیستندوهست ونیست اوتفاوتی نمیکندچه آن خانه رابااین احساس خودبدرد میکشدچه جامعه رادرنتیجه"همسربودن"نیز که یکی,ازشاخه های مهم زندگی شخصی انسان درخانواده واجتماع داخلی وخارجی زندگی انسان است هرتاثیری که همسران برهم بگذارند هم ماوهم محیط رندگی ودنیاما دیگرآدمیان رانیز تحت تاثیرمیگذاردکمااینکه بسیار است دعواهای خانگی ودعواهای دادگاهی ودادگستری ها که پراز اینگونه صداهای دردیست که درشروع باجشن عروسیو بوق اتومبیل وشادی شروع شددرخاتمه به اشکی وگریه ای ودرنهایت جدائی.
______ تقصیر عشق بود _______
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفه های گران سینه صاف کرد
تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد
جایی دگر برای عبادت نیافت عشق
آمد به گرد طایفه ی ماطواف کرد
اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت
در گوشه ای ز مسجد دل اعتکاف کرد
تقصیرعشق بودکه خون کردبی شمار
بایدبه بی گناهی دل اعتراف کرد
_______ قیصر امین پور____
در کل لازمه ی یک همزیستی مسالمت آمیزدرکانون خانواده,وهمچنین جامعه,این است که درنهایت توجه ودقت وبااحترام وهمچنین ملاحظه کردن یکدیگردر موقعیتهای متفاوت ,تفاهمی مشترک ایجاد شودکه,رفتارروابط متقابل شایسته, ودرکل اعمال ورفتاری رادر شکلی پایه ریز ی,کنند که زن وشوهرهمواره بتوانند بایکدیگرصحبت کرده,احترام یکدیگررانگاهداشته وباعث شادی وآرامش یکدیگردرمحیط خانواده باشندوحتی اختلافات کوچک وبزرگ خودرا به خانواده ی شخصی ومادری خودیا به جامعه منتقل نکنندوموضوعات شخصی خودراباهم درمیان گذاشته دررفع آن بکوشندودرمحیطی آرام کودکان خودراپرورش دهندمسلم است که زندگی کنونی وفشارهای ناشی اززندگیِ,امروزی خلق وخوی خسته ای را برانسان برجامیگذاردامابازاینهم دلیل نمیشودکه تلافی مشکلاتی راکه همگان دارندبر سرخانه وخانواده ی خودخالی کنیم ودرمحیط خانواده نیزدر هریک از جایگاههائی که هستیم شوهریاهمسر یا پدرومادروحتی فرزندهمواره,موظفیم رعایت حال یگدیگر راکرده وبادیگرافراد خانواده روابطی خوب بامهربانی ونرمش وآرامش راحفظ کرده,وتلاش کنیم «خانه"این محل آسایش وتنهاجایگاهِ,واقعی استراحت وراحتی انسان"براستی مکانی آرام برای زندگی باشد»ودرصورتی که متوجه شدیم که,دراین امرموفق نیستیم چاره رراههائی راپیش ازاینکه ازهم بطورکامل دورشویم برزندگی خودپیدا کنیم ولی زمانی که تمامی تلاشهای بین دونفر به بن بست میرسدنیز بایدقبول کردکه تفاهم درمیان این دوشخص ممکن نیست وصدمه ای که ازاین همزیستی ممکن است برهریک خورده وزندگی فرزندان خانه وخانواده رانیز به تباهی باحادثه های ناگوار بکشد اگر با مشاورتهای خانوادکی باافرادی آموزش دیده به جائی نرسیدآنگاه جدائی رابپذیریم ولی اینراه همواره میبایست,آخرین راه برای یک زندگی مشترک باشدوانسان حتی الامکان می بایست تلاش خودرابکارگیردکه باملاحظه وگذشت درمیان خود وهمسرخود تفاهم رابرقرارکند ونه کسی قربانی دیگری ونه کسی اززندگی وآمدن به خانه بیزار ودرگریزباشد.
¤ حرف آخر ...¤
هزارخواهش و آیا
هزارپرسش و اما
هزار چون
و هزاران چرای بی زیرا
هزار بودو نبود
هزار شایدو باید
هزار بادو مباد
هزار کارنکرده
هزار کاش واگر
هزار بارنبرده
هزار پوک و مگر
هزار بارهمیشه
هزار بار
...هنوز ...
مگر تو ای همه هرگز
مگر تو ای همه هیچ
مگر تو نقطه ی پایان
بر این هزار خط ناتمام
بگذاری
مگر تو ای دم آخر
در این میانه تو
سنگ تمام بگذاری
¤ « قیصر امین پور »¤
درواقع شناختی که درطول یک زندگی مشترک هم زوجین ازیکدیگر دارند,بیشترین شناخت ممکن است که کسی میتواندازیک فرد داشته باشدچراکه همسفره وهمسفر وهمخانه بودن سرانجام باعث این میشود که بتمامی عادت هاواخلاقهاورفتارهاوبرخوردهای یکدیگرآشنا شویم,ودرزمانی طولانی حتی شناخت بحدی میرسدکه انسان میدان حرف وعمل وسخن بعدیِ فردمتقابل اوچه خواهدبودوبرهرچیزی چگونه عکس العملی نشان میدهدچه چیزاوراازکوره بدرکرده ویا باعث خنده وشادی اومیشود کی وکجامیتواند چیزی را ازاو ددخواست کندچه راحتی بپرسدیانپرسدچه موقع حتی این پرسش را انجام دهد که مطمئن باشد جواب مثبت میگیرزد چرا کامل ازخیرش بگذرد که میداند اوهرگز جاب مثبت به آن نمیدهد. ودرواقع حتی جواب سوالات خویش رابا شناختی که دارد میداندونمونه ی رفتاری راکه باهرحرف وعمل خواهد دیدپیشاپیش حدس میزندومعمولا نیزاین درحدی کاملا پیش بینی شده ودرست است وزمانی که تاینحدبا شخصی آشنا شده باشیم یعنی قادربوده ایم کامل بدرون اوراه یابیم وزمانی که دراین منطقه با شخصی رسیده باشیم قادریم حتی او رادربیشترین چیزهائی که مایلیم همراه خودهمراه کرده,یااگر میدانیم باچیزی همراه وهمپای مانخواهد شد یاراضی به,انجام کاری نیست ازاوتقاضای,آنراهم نکنیم که تاهمفکری یاهمراهی او رانیز همیشه داشته باشیم وبگونه ای به آنچه میخواهیم رسیدگی کنیم که براونیز تاثیرمنفی نداشته باشدولی اگرتمامی آنچه برای اوانجام میدهیم,جوابی متقابل نداشته باشدبهتراست باورکنیم که,این احساس متقابل وتوجه متقابل نیست که مادریافت میکنیم بلکه یکی برای دیگریست نه هردوبرای همدیگرواینجاست که بایدقبول کنیم که تفاهم متقابل وجود ندارد.این نیزکاملا روشن وآشکاراست که هریک چگونه آدمی برای خود وخانواده ی شخصی خود هستند ودرعین حال اشتراکی دوستانه,همراه باعشق وعطوفت است که,این عشق راانسان به والدین خویش به طریقه ی دیگری نشان میدهدوباعشق وعلاقه ای که به خواهر وبرادرخودنیزمعطوف میداردبسیارمتفاوت است بخصوص وقتی,دختریا پسری ازخانواده خودجدامیشوندوتشکیل زندگی میدهندبعنوان شوهر یاهمسر اخلاق ورفتار تازه ای راشروع میکندکه به تناسب اخلاق فردی که باوازدواج کرده است برنامه ریزی شده است البته نه باینگونه,که انسان بنشیندوبا خودفکرکندازفرداکه چشم درخانه ی خودبعنوان همسربازکردم اینطور وانطور بااورفتار میکنم بلکه آنچه درزندگی بر اساس اخلاقیات یک عمرزندگی به آن عادت داشته ایم باوجود یک همسر دچار تفاوتهائی میشود که برای حفظ زندگی شخصی,ازاخلاقی ورفتاری وعادتی شایددست کشیده وبهاخلاق ورفتاری دیگری شروع به زندگی کنیم بدین معنی که با گذشتها وبخشهائی ازگذشته زندگیخود خداحافظی میکنیم. گاهی نیزحتی پافشاری میکنیم تا خودرا با همسرخویش هماهنگ سازیم ت تفاهم فی مابین ایجادشودوبگونه ای باشدکه راحتی وشادی هردو نفر درخانه ای که ازاین پس منزل وسرای اوست فراهم گردد.مثلا اگرشخصی بوده ایم که بسیاری ازساعات روز رادربیرون سر میکردیموقتی به زندگی مشترکی وارد میشویم سعی میکنیم ساعات بودن درخانه وباهمسردرمحیط خانواده رازیادتر کنیم تاوظایفی راکه بعنوان همسر پذیرفته ایم بتوانیم دراین ساعات به اینگونه وظایف,بپردازیم حال این وظیفه میخواهداین باشد که,باهمسر خوددر کارهای خانه یاخریدمنزل همکاری کنیم یانه باتوجه باینکه مثلاهمسر ماتمام روزخانه بوده است خودرا باو برسانیم که,ازتنهائی دربیایدواحساس تنهائی نکندوتمامی این مسئولیتهاازماانسانی جدیدبا شرایطی جدید رامیسازدوتفاهم که اولین ومهمترین نقش رادرزندگی مشترک بازی میکند نیز دقیقازمانی شکل میگیرد که هردو بخاطر یکدیگر ازبرخی چیزهائی که عادت ایشان بوده یادوست داشته اند دست میکشندیاباتوافق طرفین برنامه های جداگانه برای خودبرنامه ریزی کرده وداشته باشند,که اگر مثلا انواع کارهائی که یکی علاقه داردوآن یکی نداردرا دوست داریم انجام دهیم درتوافق طرفین به ساعاتی منتقل کنیم که هردو بتوانیم درآن ساعات به کارهای مورد علاقه ی خودهم برسیم مثلا شوهربه دیدار دوستانش برودوساعاتی را باایشان سرکند که حق هرمردیست که با گروه مردان هم دوره هائی داشته باشد ویا خانم به دوستان تحصیلی یا خانوادگی با..سربزند یا مثلا کلاسی را شروع کند .چیزی را یاد بگیرد واین ساعاتبه گونه ای باشد که هیچیک ازآن دو بی هم ودرتنهائی نباشند وهردو به میزان وشکلی که دوست دارندازآن ساعات شخصی استفاده کنندوبدون برنامه نباشندتاهمچنان درکنارهم زندگی خویش راادامه دهندولزومی باین نباشد که بخاطریکیاز اندو, چندین وچند تفاوت اخلاقی ونمونه سرگرمیها وشادیهائی را که برای هریک بنوعی ارزشمند ولازم است ازیکدیگر واززندگی هم حذف کنند وبجای آن دمق وبیحوصله کنارهم بنشینند وحرفی هم نداشته باشند بزنندچون برخی چیزها برای هریک ممکن است حتی مهم واساسی باشد مثلا آقا همیشه پیش ازازدواج بعداز آمدن از سرکار ساعاتی را به سالن ورزشی میرود وورزش میکند وحالچون ازدواج کرده این را اززندگی خود حدف کند که خانم تنها نباشد یا برعکس واگر اینگونه کارهائی برای این شخص مهم وحتی بستگی به خوب بودنوسرحال شدن روحیه ی اودارد چرا باید خانه مشترک زندانی شود بدور ازتفریحات سالم وباید درنظر داشت همیشه هم زن هم مرد نیاز دارند زمانی بدون همسر باشند وبا جنس خود سرکنند لذا لازم است بدانیم خانه زندان یا محل خداحتافظی باامیال وخواسته ها وسرگرمی ها وشادیهای ما با زندگی قبلی نیست بلکه همه چیز میتواند درتفاهمی درست وجود داشته باشد بیآنکه صدمه ای به دیگری وارد آید وجلوگیری ازهریک ازسوی هرکدام نیزر که باشد خودخواهی محص است که انسان توقع داشته باشد پسازازدواج مرکز همه چیز باشد وحتی دقیقه ای اجازه نداشته باشد که برای خود وبا اخلاقیات وعلاقمندی های خود زندگی کند اینکگونه چیزهاست که بیشترین اختلاف را درازدواج تولید میکند ودراگکثرز کشورهای دنیا تقریبا این مسئله حل شده است کهچگونه برنامه ریزی صورت گیرد که یکی فدای دیگری نشود وهردو بتوانند شادمانه وراضی درکنارهم زندگی کنندوبه جائی نرسند که به ناچار مجبوربه از هم پاشیدن یک زندگی شوندکه,با کنارگذاشتن مشکلاتی حاشیه, ورعایت حال یکدیگر میتواند همچنان برای هردودربسیاری مواقع تولید مسرت وشادی نیز کرده ویک زندگی آرام ودلپذیروموافق با یکدیگر راسبب شود
¤ برو... «حسین رخشانفر»¤
تو باید دستمو کوتاه کنی ازتاب موهات
تو بایدقلبمو راهی کنی بااخم نگات
تو بایداسممو همراهی کنی تانوک باد
یا یه شب گم کنی اونو لای آهنگ صدات
دل من گور عمومی همه آرزو هاس
هی نخون سنگشو که می گیره بارون چشات !
آخه تو غنچۀ نشکفته ای هستی ولی من
یه کویرم نمی خوام بخشکه تُو من ریشه هات
دل به من نده که من عاشق قلب عاشقم
نه واسه عاشقی جونم واسه یه کباب هات !
برواز پیشم برو کناراون که لایقه
تا بدونه قدرتو جون بده واسه خوبیات !
بزا باورش کنمکه خواب آشفته ای بود
اون شب وصل وتموم خنده های بی صدات !
¤ شعر از:«حسین رخشانفر»¤
باید توجهداشت که,اگردرزندگی مشترک پای فرزند وفرزندانی نیز,درمیان است وزندگی آنان نیز تحت الشعاع نوع زندگی ماست .درچنین زندگی مشترکی که,ازآن سخن گفتیم همچنان این دوشریک میبایست قادر باشندوالدین خوبی برای فرزند وفرزندان خودنیزباشندودرعین حال که زندگی شخصی وفردی خود را درکنارزندگی مشترک حفظ کرده اند باعث ناراحتی وعذاب یگدیگرنیزنشوندوبای بخاطر سپردکه دراین خانه ی مشترک انسان درسن جوانی وشادابی باهزاران آرزوواردزندگی میشودوتاروز پیری شریک وهمدم یکنفرمیشود که میتواند همه ی عمراوراعاشقانه دوست داشته باشدیازندگی سعادتمندی دررضایت بااوداشته باشدیابرعکس عمری به غم زندگی کندامااقدام به طلاق نیز نکندکه,دربسیاری موارداینگونه,است وطرفین استارت وشروع زندگی دوباره,راباعمری دریک زندگی غمناک بودن خواهان نیستندوبی توجه باینکه درزندگی هرروحیه ای راکه داراباشنددرنتیجه ی آن,خانه ی ایشان نیز همان روحیه راخواهدداشت عمری رابه غم,اندوه ودرافسردگی بسر بردن,سر میکننددرحالی که شاید باشروعی دوباره بتوانند دوست داشته باشند ودوست داشته شوندوهردوطرفین شایدبدون هم بااقدام به جدائی وشروع یک زندگی جدیددیگرقادرباشندانسانهای موفق وشادی شده وبه خوشی زندگی کنندوفرزندان موفق تری رانیزبه جامعه تحویل دهندودرکل زندگی انقدرارزشمنداست که تلاش آدمی میبایست براین نهاده شودکه درزندگی خودیک زندگی خوب ومطلوب وآرام رابرای خویش بسازیم که درآن آرامش روحی وجسمی ومعنوی ومادی مابحدی تکمیل شده باشدکه,احساس زندگی کردن احساسی خوشایند برای ماباشد نه روزمره گی بودن ویکنواختی کسل کننده ای که برای بیدار شدن درآن هیچ بهانه ای نداشته باشیم.درنتیجه ازدوا ج این امرمقدس وارزشمندرا می بایست بادقت وتوجهوهشیاری بسیاربه مرحله عمل دراور چراکه عمری زندگی درخوبی وبدی رادرپیش روداردوخوشبختانه دنیای کنونی آنقدربینش ودانش به جوانان امروزی داده است که پیش ازساختار خودوزندگی خویش وبدون امادگی ازدواج اقدام به,اینکارنکنند وکسی دیگررانیز دچارمشکلات عدیده ی زندگی ننماین باامید اینکه کانون گرم همه خانواده هادرسراسردنیالبریزازعشق وشادی وهمدلی وهمراهی وموفقیت باشد.آمین.
*- جفتت اگر پرید برای پریدن عجله نکن .*ارد بزرگ
*-همیشه بین خود و همسرت بازه ای را نگاهدار تا به خواری گرفتار نشوی .*ارد بزرگ
*- گسستن دو همسر می تواند خاندانی را از هم بپاشد .*ارد بزرگ
*-مردی که همسرش را به درشتی بیرون می کند ، به اشک به دنبالش خواهد دوید .*ارد بزرگ
پایان فرگرد همسر ●نویسنده:فرزانه شیدا●
● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●
● فرگرد همسر●
انسان درزندگی خودهمواره,بدنبال کسی میگرددکه کامل کننده روح وجسم,اوباش وبرای آنکه همدمی نیزدرزندگی خویش داشته باشد باعشق وی بدون عشق,ازدواج میکند.بهرشکل همانگونه,که خداونددر لحظه ی آفرینش «انسان»,«آدم وحوا»رابعنوان جفت وتکمیل کننده یکدیگرآفریدنیازانسان نیزبه,جفت وداشتن همدم,وشریک نیازی درونی وذاتی ست انسان,هرگزنمیتواند بدون همدم زندگی کندوکسی که شریک روحی وقلبی آدمی درزندگی باشدوتوان شناخت کامل آدمی رانیزداشته باشد کسی جزعشق وهمسر زندگی انسان نیست .آدمی درجایگاههای مختلف زندگی خودنقشهای متفاوتی,رادارد,درقالب فرزند نقش فرزندی رابازی میکنددرقالب برادروخواهر نیز به گونه ای دیگررفتار میکندودرقالب همسر نیز شخصیت خاص خودراداردچراکه باهریک نیزمیبایست به طریقه ای مختص به آن جایگاه,ومنطقی مربوط به,آن رفتار کرده وازمهرومحبت خویش آنان رابی بهره نگذاشته,وخودنیزمحبت متقابلی رادریافت نماید مادرهرانسانی بعنوان مادر,فرزندخود رادرجایگاه فرزندی بخوبی میشناسدامارفتاروکردار یک فرزندبامادر خویش بسیارمتفاوت است بارفتاری که با خواهروبرادرودوست وهمسایه,داردودرنهایت امرباشریک,وهمسرخویش به گونه ای کاملا متفاوت بادیگران رفتار میکندچراکه,انسان,هریک ازافراد پیرامون خودرا به گونه ای دوست میداردودرنتیجه نمونه ی رفتارباهریک نیزبه تناسب نسبتها متفاوت خواهد بودوشایدهمسرآدمی حتی بیش ازخانواده شخصی خوداو,همسرخودرابشناسدچراکه برای مثال بسیاری,ازرفتارهارامابامادرخودنداریم ونوعی احترام خاص رابه پدرومادرخودمیگذاریم که این نوع احترام دررابطه باهمسرمافرق میکندورابطه های به گونه ای ست که,هرانسانی درخانه ی شخصی خودکه,متعلق بخوداوست بیشتر خودراازهمه ی زاوایای فکری,واحساسی خودنشان,میدهددرنتیجه آنکه بیش ازهرکسی انسان رامیشناسدوبا تمامی اخلاقهای ریزودرشت وبزرگ وکوچک ونقطه ضعفهاو نقطه قوتهای رفتاری ماآشنا میشود،همسر ماست زیرامعمولا بین دوشریک رودرباسی ویاچیزی برای پنهان کردن وجود نداردواحترامی متقابل ومشترک درمیان ایشان است که بر پایه ی شراکتیِ,احساسی وبر اساس یک زندگی مشترک بناشده,است ومسئولیت هریک بردیگری شکلی مجزااز خانه وخانواده ی اولیه داردو,نه به شکل مسئولیت والدین بر فرزنداست نه مسئولیت خواهر برادری بلکه شکلی جداو کاملامتفاوت ازدیگر رابطه هاست, که,براساس آن,آدمی میتوانددرخانه ای بازن یامردی یک عمر زندگی کندودرکناراوهمه شادیهاوغمهاواشکهاولبخندهاراشریک باشدبی آنکه نیازی به پنهان کردن احساس درونی خویش داشته باشدوهمین احساس روراستی وصداقت مابین طرفین بیشترین دیوارها ومرزهائی راکه انسان بادیگران درادیا به تناسب موقعیت وجایگاه بر دیگران قائل میشود, برداشته,وسبب میگرددکه شرکای زندگی درمقام همسردرحدبسیار گسترده ای به یکدیگر نزدیک ویابا اخلاقیات کلی وجزئی هم آشنا شوندچیزهائی که شایدبرای نشان دادن این نوع اخلاقها ورفتارها نیازی نمیبینیم که,آنرابه مادریااهل خانواده ی اولیه خودنشان دهیم یااحسای که شاید سالها درخودداشته ایم,اماهرگزازوجودآن خانواده ی اولیه مابا خبرنبوده ویانمیگرددچراکه نیازی نیست باآنان بعضی مواردرادرمیان بنهیم.درواقع مادرخانه ی مادری خودنوعی مصرف کننده هستیم که هرچه راهسست وهرچه,راتهیه میشودبه,همان شکلی که هست میپذیریم,ومصرف میکنیم وبرخی,ازعلایق رانیز نشان میدهیم درساده ترین شکل آن,مثل اینکه بگوئیم:من,درغذا گوجه فرنگی رادوست ندارم یاسالادنمیخورم که,درخانه ی شخصی خودهم ممکن است همین, کار رابکنیم اماتفاوت روش اخلاقی مادرخانه خود باخانه ی مادری بسیار ممکن است زیادتر باشدونمونه ای ازرفتارهاواخلاقیات راحتی درخانه ی خودپیدا کنیم چراکهدر خانه ای که خودصاحب آن,هستیم اختیارات شخصی ماوسعت بیشتری پیدامیکند چون دراینجاحاکم خانه وبرقرار کننده نظم وسازنده ی انواعی ازقوانین خانوادگی "خودما"هستیم ومسئولیت مادرقبال خانه ی خود با خانه ی مادری بسیار بیشتر ومهمتراست ودراینجا خودما همه کاره,هستیم.درمدت بودن درخانه مادری,حتی اگر پس ازدوران تحصیل شاغل نیزشده باشیم,وهمچنان درخانه مادری زندگی کنیم بازبه نوعی مصرف کنندگانِ تابعی, هستیم که قانون مادروپدررارعایت میکنیم ولی بیشترین مسئولیت زندگی مابردوش والدین است وحتی,اگر کمک خرج خانواده ی خود نیزباشیم بازدرمقام اولیه پدرومادر,افرادحاکم برخانه هستنددرنتیجه ماشکل مصرف کننده راداریم که تقاضاهای خودرادراین خانه مطرح میکنیم وازطریق والدین, همه ی آنچه رانیاز داریم حتی شایدآرزوهای ساده ی خودرابرآورده میکنیم مثلادرجایگاه کودک ونوجوان داشتن دوچرخه ای اگر آرزوی فرزندی باشد این آرزو توسط والدین برای او براورده میگرددحتی, گرشرط وشروطی نیزبرای او بگذارندکه مثلاامسال بانمرات بیست قبول شوتادوچرخه ای کادو بگیری .. امادرزندگی شخصی هم تولیدکننده,هم مصرف کننده هم سازنده هم مسئول تمامی موقعیتهای زندگی مشترک خودمی باشیم وهمین قاعده باعث میگرددکه,درمقام مردوزنی,که مسئولیت یک زندگی رابعهده گرفته اند مجبوروموطف به انجام کارهائی باشیم,که تاپیش ازاین,اجباری درانجام آن نداشته ایم,وهرچقدر نیزدرزندگی خانوادگی خودتجربه کسب کرده باشیم,درکانون زندگی مشترک تجارب بسیاردیگری رابرما خواهدآموخت که هریک ازآن اخلاقیات ورتارهای تازه ای را نیز درما شکل میدهد که نمونه ی آن درخانه ی مادری باما نبود, وتجربیاتی را کسب میکنیم وبخشی دیگراززندگی را یادخواهیم گرفت باید ب...بسیاری ازچیزها را تازه بیاموزیم تا بتوانیم درجایگاه تازه ی خودبا هریک کنارآمده یااز پس آن بربیائیم وبراساس آن نوع عملکردی وقانونمندی و توانمندی وشکل رفتار درهریک از آنها,رابرخوداضافه کنیم یا حتی درجائی برخی از رفتارهای کودکانه وبچگانه ی خودرا کنار بگذاریم وبنوعی خودسانسوری کنیم تا درمقام همسر درجایگاه, مناسب"همسربودن" قراربگیریم چون اکنون خودیک مسئول ویک مهره ی اصلی درسازمان خانواده ی, دونفره وبعدها چندنفره ی خودهستیم وبراساس آن باید بتوانیم جوابگوی زندگی شخصی خودباشیم,وبراساس نوع زندگی,مقداردرآمد طریقه وفرم زندگی جدیدی که باشخصی تازه,حتی اگردرفامیل مابوده باشدولی بازهم"همچنان تازه" درجایگاه همسری که,دیگ بعنوان فامیل بامادررابطه,ونشست وبرخواست نیست وکسی که,شبانه روز بامازندگی میکند, توان زندگی کردن بااو واخلاقیات اوکه بی شک درخانه شخصی خود تازه بسیاری ازدرخواستها وعادات خودرا نشان خواهددادبه نقاط مشترکی برسیم که هردو درآن احساس رضایت وشادی وارامش داشته باشیم واین ساده نیست که انسان درخانه ی دوم وهمیشگی خودبناگاه,بافردی که بعنوان همسرجایگاه دائمی خودرادارد به گونه ای رفتار کنیم,وزندگی کنیم,که دواخلاق,ودونوع عادت متفاوت دومدل درخواست از زندگی هریک به توازن نوع افکار وتربیت قبلی و...قادرباشند کامل باهم سازگاروتفاهم مشترکی راداشته باشندواینکار مسلماتا شناخت واقعی یکدیگرهرچقدرهم عاشق وخواستارهم باشندبه,وقت احتیاج داردوکارمیبردوزمان میخواهد تا دونفر درست درمکانی که باید جایگزین شوند لذا ازاین روست که میگویند مسئولیت زندگی مشترک خودبه نوعی تجربیات دوباره ی زندگی آدمی ست وباید آمادگی داشت تابه آن,اقدام کردبایددرسن مناسب بودکه تاب مسئولیتهای آنرا آورده وقادربه داشتن یاساختن قوانین وسیاست خانگی باشیم اینجا مابه محلی نمیرویم که کسی ازما نگهداری کنداینجاخودبخشی از مسئولیت رابرعهده داریم .خودنیزباید محافظ خانه وخانواده باشیم ومسئول نام "همسر بودن" تابه چندوچون رفتارهای هم آشنا شده وقادرباشیم برای]هم مکانی بعنوان خانه,درست کنیم که توان زندگی درآن را داشته باشیم ازاینروست که تا داشتن آمادگی نمیبایست کسی این مسئدولیت را بعهده بگیرد.درعین حال ازدواج بافردی که هنوز بهسن قانونی نرسیده یا نه حتی درسن 18 سالگیست اماهرگز ازخانه وخانواده دور نشده وهرگز مسئولیتی جز دختر یا پسر خانواده بودن را نداشته,درجایگاه دختروپسری که هیچ تجربه ای اززندگی دربیرون از منزل ندارند سالهای زیادی حتی شاید طول بکشد که هریک مسئولیت وجایگاه همسر بودن خودرادرک کند چون بااینکه سن 18 سالگی سن قانونی ست وهرکسی میتواند شخصا فکر کرده وتصمیم بگیرداما پختگی لازم برای اداره مسئولیت زندگی راندارد تاقادرباشد چون انسان مجربی جوابگوی همه ی درخواست هاوسوالات خود ومخاطب خودیعنی همسر وخانواده ی طرفین را باشد ودرکل شروع یک زندگی بخصوص دردورات جوانی ودراوان جوانی بدون هیچ پشتوانه تجربی از زندگی ازمادیات از خرج ودخل ازبرخودرهای جدید دیگران بااو بعنوان همسر کسی ,شوهر کسی چیزیست که درطی زندگی از شروع خود یک کلاس تازه برای آموزش دوباره ی زندگی میشود لذا باید اینرا درنظر داشت که دختر وپسر جوانی که از 18 تا 25 سالگی ازدواج میکنند هنوز بحدکافی پخته نیستند وبسیار باید درزندگی خود باهم کار کنند تا قادر باشند یک زندگی را به گونه ای بچرخانند که نیازمند نام همسربودن است شاید بگوئیئ اینهمه هم سخت نیست زندگی خودش راهوچاه زندگی مسترک را به انسان میاموزد متاسفانه همین افکار است که راحت دختری زیر سن را شوهر میدهیم یادختر وپسیر جوانی را هنوز ازآب وگل درنیامده درخانه ای بعنوان زوج مشترک نامگذاری میکنیم وتمامی توقعات رفتاری واخلاقی وقانونمندی دراینگونه زندگی را بدون اینکه تجریبه ای داشته باشند درمقام اطرافیان ازآنان توقع داریم وحتی بدون اینکه اجازه ی رشد درخانه مشترک را بایشان داده باشیم توقع داریم عاقل باشد داناباشدسیاست داشته باشد...یاحتی سعی میکنیم دوسه موردی را باوبیامورزیم که شاید درخانه ی ماکاربردداشته باشداماباهمسراوچه مردباشد چه زن ممکن است نه تنهاکاربردی نداشته باشدبلکهبی دلیل بوده وحتی نیاز به انجام برخی انجام برخی کارهادرآن خانه بین این زوج وجود نداشتنه باشد یا شاید تفاهمی موجود هست که هردو موقعیت تازه هم را درک میکننند بیش ازاندازه ازهم توقعی ندارند وبا سازگاری وآرامش به یکدیگر خصوصیات اخلاقی خودرا نشان میدهند وباهم کنار میایند وشخص ثالثی را نیز برای اینکه چگونه زندگی کنند وبایشان خط بدهد که چگونه باش نیاز نداشته باشندوبرخی دخالتهای دلسوزانه ای که والدین وخانواده برای پاتگرفتن بهتر زندگی فرزندان اودرزندگی مشترک کیکنند شاید حتی تولید مشکلاتی بکندکه ازاول لزومی برآن نبود وبهتربود میگذاشتند ایندو به روش خود زندگی کنند وبه روش هم باهم سارگاری یک زندکی وتفاهم یک زندگی مشترک را بدست بیاورند درنتیجه وقتی زوجی به خانه ی خود میروندمانند این است که به کلاس جدید زندگی پاگذاشته اند وبایدوقت آموزش وسازگاری وجایگزین شدن نیزبه,آنهاداده شودتا مشکلات وفشارهای زندگی وخوب وبد بودن ,شکل اقتصادی هرزندگی نمونه رفتارها که هریک تجربه های متفاوتی ست کهباید تجربه شده یادگرفته شود چراکه بناگاهبتا شخص ثالثی یک زندگی شروع میشودکه تا پیش ازآن فردی ناشناس ازخانواده ای دیگربا تربیتی متفاوت است که شخص آنرا تجربه نکرده است و مسلم است کهشناخت یکدیگر درجایگاه امروزی بنام همسر وشریک زندگی خود نوعی شغل تازه محسوب میشود که کارآزمودگی وشناخت راطلب میکند که زمانی را نیز برآن باید گذاشت. وقتی خانواده مادری درزمانی که مافرزندان آن خانه هستیم به شیوه وروش خودمسائل زندگی راحل میکنندوهمگی دراین کانون باهم,وبا نحوه ی برخورد وپاسخ به مشکل ومسئله وموقعیتی آشناهستیم,بسیاری ازمشکلات را دیگر باهم نخواهیم داشت چون سالهاست واز لحظه تولد کنارهم بوده ایم وهمه چیز همدیگر را درابطه با اخلاقیات روزانه هم میدانیم اما درخانه مشترک شروع شناخت ما با فردیست که هرچقدر پیشتربااو آشنا بوده باشیم تازهدرمحیط خانه ای درجایگاه جدید با نامی جدید بعنوان همسر میخواهد باما زندگی کند لذا اوهم خواستهها وتوقعات ورفتارها وعاداتی دارد کهبرای ما نااشنا درجایگاه همسر است وشاید حتی به نوعی ازاخلاقیات تا پیش ازاین ازدواج برخورد هم نگرده باشیم ولی امرزوز آنرا پیش رو داریم وباید با انهم خود را وقف بدهیم درنتیجه کاری تازه درپیش داریم یعنی"شناخت دوباره ی هم درزندگی مشترک"درزیر یک سقف درشبانه روز زندگی ,مسلمانمونه برخوردهائی که مادرزندگی مشترک بافردی ازخانواده ای دیگر آغاز میکنیم حتی اگر این مردیا زن ازمیان اقوام خودما نیزباشندیاکسی بیرون ازخانواده واقوام, تفاوتی نمیکند بهرحال,شخصیبا شخصیت جداگانه ومتفاوت ازماست و ناشناس با رفتارهای خانوادگی ما جدااز خانه وخانواده ی مادری ست که نمونه رفتارهاوعملکرد ه هاوعکس العمل های ا شیوه ی شخصی ورفتاری خاص خودراداردومتاسفانه دردوره نامزدی وآشنائی بسیاری از رفتارها واخلاقها دیده یا بزگو نمیشود وبناگاه درمحدوده خانه ودرزیر سقف مشترک رو میشود که فلانی تابحالکه برای شام بخانه ی ما میامده روی رودرباسی گوجه فرمگی میخورده است وشکل گوجه فرنگی راهم دوست ندارد چه برسد که بخواهد بعنوانی غذا آنرا مصرف کند اما هیچ نمیگوید ولی در خانه ی شخصی خود تقاضای اینرا دارد که هرگز شکل گوجه فرنگی را هم نبیندکه این مثال ساده ایست که شاید بنظر خیلی هم پیش وپااافتاده بیاید اما برخلاف او فرد مقابل عاشق گوجه فرنگیست ودوست دارد ختما درسالاد او این هم باشد خوب جز درجز بسیاری ازاین دوست دارم دوست ندارمها مطرح میشود بسیاری ازاخلاقیات که تا دیروز حرف آنهم نبود یا جای آن پیش نیامده بود گفته شود یا اصلا به ان فکر نکرده بودند که ممکن است امروز این مسئله ساده درخانه ی مشترک عنوان شده وحتی ناراحتی تولید کندهریک نیز براساس تربیت خانوادگی خودکه درخانه مادری شکل گرفته است ممکن است درخانه وخانواده خودمثلا کسی ازنوع انسانهای بسیار آرامی باشد یا انسانی بسیارشلوغ یاخندان یاپرخاشگرامادرخانه وخانواده شخصی خود بعنوان همسر,امروز بسیاری ازرفتارهای دخترانه وپسرانه,تبدیل به رفتارهائی میشودکه یک انسان مسئول راوادار میکند تادرآن نوع رفتار هاحتی شاید تجدید نظری هم نموده وبه گونه ای رفتار کند که همسراونیز ازاینگونه رفتارها بحداوراضی باشدبرای مثال:اگرتادیروزدرداخل خانه ی مادری ساعتها میتوانستیم باصدای بلندآهنگی گوش کنیم,درخانه ی مشترک ممکن است باکسی زندگی کنیم که نه صدای بسیار بلندرادوست داشته باشدیانه حتی آهنگهای موردعلاقه ی مابرای,اوجالب باشدازآنجا که در محیط خانه وخانواده قراربراین نیست که یکی,مزاحم دیگری باشدوحق زندگی براین شکل بناشده است که زن وشوهر وفرزندان همگی,آسایشی مشترک داشته ودر زندگی وخانه ی خوداحساس راحتی وآزادی وآرامش داشته باشندلذاگاه مجبورمیشویم نمونه, خلاقهائی چون گوش دادن,آهنگی بصدای بلند به آهنگهای مور علاقه ی خودرابرای ساعات دیگریابه ساعاتی موکول کنیم که,مزاحم اهل خانواده,همسر یافرزندخودنباشیم,ویااینکه,اگرمایلیم حتمادرساعتی بخصوص باگوش دادن آهنگی, آرام بگیریم ودرخانه مادری حتی ساعت خاصی رابرای کارهائی کذاشته بودیم امروز بای تماماین برنامه,را به شکلی تغییر دهیم که, رخانه باعث آزارومزاحمت همسر ماهم نباشدکه,شاید مثلااهمسرمادرست درهمان ساعت به خانه میرسد وخسته است ونیازداردکمی بخوابد,ومجبورشویم,اینکاررابه شکلی دیگرانجام دهیم که ملاحظه ی فردمتقابل نیزکرده باشیم مثلادراتاقی دیگربه آرامی یاباگذاشتن گوشی به کاری که,دوست داریم بپردازیم.اماازانجا که یک,انسان نمیتواندبطورکلی دریک زندگی جدیدخودراکاملاتغییرداده,وتابع صدردصدباشد که به,این شکل,اگر باشددیگراین نوعی"بردگیست نه زندگی",وازآنجاکه خصوصیت اصلی,انسانی هرکسی,درزمانی که درخانه ی مادری بوده, شکل گرفته است وحتماانقدربزرگ شده است که,دیگر شخصیتی رابرای خودساخته باشدکه توانسته است خودراآماده ی ازدواج وقبول مسئولیتی ببینداتما باز درکانون خانواده مشترک لزومی بسیاری از تغییرات ویا ساختارهای دوباره شکل زندگی رااحساس میکند که لازمه ی این زندگی جدیدمحسوب میشود.من به شخصه باتجربیات شخصی خودباین نتیجه رسیده ام که,ازدواج در سن کم که,درایران معتقدندانسان میتواند زن یا شوهر کم سن خودراچون موم دردست بگیردواوراانگونه بسازدکه دوست دارد"اشتباه محض"است کهبسیاریی نیز این اشتباه را مرتکب شده ودچار مشکلات بعدی میشوند,وتنهابه اختلافات شدید مابین زن وشوهروحتی جدائی وطلاق میکشددختر یاپسریکه,درسن رشدفکری برای ازدواج نباشندوتازمانی که درخودآمادگی ازدواج رانمیبینند نه هرگزمیبایست اقدام به,ازدواج کنندنه,اجازه بدهند که دیگران برای ایشان تعیین تکلیف کنندکه او به خانه بخت رفته,وسروسامان بگیردچون دوامر مهم زندگی اول ازدواج ودیگری بچه دار شدن,ازمسئولیتهای بزرگ وخطیریست که, انسان عاقل هرگز بدون آمادگی اقدام به آن نمیکند چراکه دراین جا پای انسان وانسانهای دیگری درمیان است که در این راستامامسئول,این اشخاص خواهیم بوددرنتیجه,اینکه کاری راباوجودآگاهی برغلط بودن ان وبااینکه هنوزآمادگی نداریم, بیائم وانجام دهیم وسپس درخودقدرت این رانبینیم که,این مسئولیت را بدرستی,انجام دهیم خیانتی به زندگی خودوزندگی همسروفرزند آینده ماست که چه فرزند چه همسرهردو ماراتکیه گاه وحامی خودنیز میداندومیبایست قادرباشیم این مسئولیت رابعهده بگیریم چون زندگی فقطداشتن سفره ای وخوردن وخوابیدن نیست که,بگوئیم چیزی نمیشودبالاخره عادت میکنیم این نهایت خطاست که,اینگونه فکرکرده وبرویم ویک زندگی رابافردی شروع کنیم که,احتیاج دارد زندگی,راشروع کندنه,اینکه تازه مجبورباشدبعنوان همسر به خانه ای برودامادراصل بجای همسربا دختروپسری بامغزکودکانه ومتکی روبرو شودوبنوعی بجای همسرداری, بچه داری کند!یعنی زن یا شوهراو خودش بچه ای باشد که نیازبه تربیت ورسیدگی وجمع وجور کردن داشته باشدوانسان عاقل هرگزمسئولیتی راقبول نمیکند که قادربه,انجام,آن نیست واین نه تنهادرزندگی خانواده که درخانه ی مادری که درمدرسه درمحل کاردراجتماع,خود "قانون" است که:«هرگز کاری ر نکن که میدانی ازعهده ی آن برنمیائی وهرگز مسئولیتی راکه باآن اشنا نیستی بعهده نگیر» چون هرنتیجه ای که عایدشودوهرگونه کاری که,انجام شود,اگربدرستی انجام نگیردبردیگران نیزاثری مستقیم میگذارد وتنهاآسیب وزیان,آن به شخص خودمانیست .مابایک ازدواج حساب نشده هم خودرادچار یک زندگی ناخواسته میکنیم که درآن بهردلیل احساس آرامش ورضایت وخوشبختی نمی کنیم, هم خانواده مادری طرفین رادچار دردسر کرده ایم وقتی که آنان نیز متوجه شوندکه خانه ی شخصی دختریاپسرایشان خانه ی, شادی برای اسحاس اامنیت وآرامش وخوشبختی برای او نیست وتازه,اینجامشکلات شروع شده است چراکه کاری کرده ایم که, ازاول نمیبایست صورت میگرفت که یابه جدائی میکشد یابه اختلافات همیشگکی وحتی روزانه.
____ بازگرد..______
یکباربرای تو
از خود گذشتم
یکباربخاطر تو
ازدل
یکبار درراه تو
اززندگی
امروز می بینم
که تونیز نیستی
اما هر چه میکنم
می بینم
از توان گذشتنم ,نیست
بازگرد
تا در همیشگی"بودنم"
تنها از آن تو باشم و بس
باز گرد
تا برای تو
"خود"را
" زندگی " را
و " دل " را
تا آخرین لحظه ی حیات
با تمامیت
" عشق "
از آن تو کنم
بازگرد
___ فرزانه شیدا___
درواقع همواره یک زندکی مشترک اگربه نتیجه ای خوب نرسدتنهاپسرودختر خانواده هانیستند که دچارمشکل میشوند بلکه مشکلات ناشی ازیک ازدواج حساب نشده بود,نداشتن موقعیتهای ازدواج وحتی آمادگی داشتن برای زندگی بافردی دیگرازخانواده ای دیگروپایه ریزی روابطی بین خودخانواده مادری وخانواده ی همسر وهمچنین باتجربه یاآگاهی کافی داشتن ,درطی زندگی,مشکلاتی که در سرراهتفاهم طرفین قرارمیگیردچون نداشتن,کاروپول وکمبود هائی نظیراین ودرکل کمبودهرچه که به یک زندگی رنگ وجلای یک زندگی آرام رامیدهددوخانواده ی دیگر رانیزدرزندگی خودوایشان,ناراحت افسرده,آشفته ونگران خودمیکنیم وباین شکل نه خودبه خوشبختی رسیده ایم ونه حتی,اجازه,داده ایم که خانواده های شخصی خودبمانندهمیشه وبه روال,عادی زندگی خودآرامش خودراداشته باشند مسلم,است مادروپدری,که بدانند فرزندایشان,درزندگی شخصی خودناراحت است وخوشبخت نیست احساس دردورنج ناراحتی میکنند,وچون به شکست منجرشودروح وجان هردواین افرادبربادرفته واحساس شکست تا مدتهابراو وهمچنین خانواده ی مادری اواثری ماندگارمیگذاردوحتی ممکن است منجر باین گردد که شخصی برای ابد تنهاماندن رابرازدواج وداشتن همسروفرزند ترجیح دهدومسلم این است که هیچکسی برای طلاق گرفتن,ازدواج نمیکندکه,اگر به,این "خط آخر"رسیدخوشحال باشدوزمانی هم که طلاق باعث خوشحالیش میگردددر موقعیتی ست که بسیاررنج واندوهی,رابهردلیل برروح ودرون وفکرواحساس خویش تحمل کرده است وبرحق باشدیاناحق بهرشکل,اززندگی خویش راضی نبوده است, ومدتی رابه ناراحتی بسربرده,است واثرات,آن روحیه,وفکرودهن ودل اوراهمواره دراسارت خود نگه داشته ومیداردمگر اینکه انسان جایگزین این دردبرخود"التیامی" بیابدکه توسط آن قادرشود اندوه وشکست پیشین را فراموش کند حال میخواهد باعشقی وسروسامان گرفتنی دریک ازدواج موفق این التیام صورت بگیرد یا موفقیتی دیگردرزمینه های زندگی که اندوه شخص رابه شوقی بخاط زمان حال وموفقیت امروزی از بین ببرد. وگاه نیز یکی دیگری راعاشقانه دوست میدارداما دیگری بخاطر اینکه بااواحساس شادی وخوشبختی نمیکندتصمیم به جدائی گرفته وقلبی راکه دوست داردوعاشق او بوده است درشکست دائمی عشق خودرها کرده وبسوی زندگی جدیدخودشاید باهمسری دیگرودرجائی دیگر میرودواندوه وشکست این عشق بردلی تاابد برجا میماند
__ به پای عاشقی ها مینویسم ___
به پای عاشقی ها مینویسم
هر آن اشکی که درپای توریزم
تورفتی قلب من جامانده اینجا
ولی تنها توئی عشق عزیزم
پس ازتو دل نمیگیردقراری
ندارم بعد تو من روزگاری
تو رفتی و زمستان جدائی
تَرک داده دلم دربیصدائی
زاین سرمای تلخ بیقراری
نمی آید دگربرما بهاری
اگر حتی دگر بامن نمانی!
نگیرم دل زتودرزندگانی
وگراز تو نگیرم هم نشانی
درون سینه ی من جاودانی
بپای عاشقی هامینویسم
هر آن اشکی که درپای توریزم
هر آن اشکی که درپای توریزم
اول اردیبهشت 1378/ پانزدهم آپریل 2008
____ سروده ی فرزانه شیدا ___
درنتیجه باینکه عشق وازدواج امری مقدس وبسیارعالی وبهترین گامیست که انسان یکباربرای همیشه ی زندگی خودبرمیدارد بامید خوشبخت شدن,امااگرحساب نشده باشد فاجعه عمری است برسه خانواده خانواده ی شخصی خودما,خانواده مادری خودوخانواده مادری همسرودردورنج یک یک خواهران وبرادران برای اودراعضای این دوخانواده,وبسیار دیده ایم فاجعه هائی راکه ازدواجهای اجباری یاحساب نشده یاعاشقانه های بی پایه بدون پایه های فکری ودرک مسئولیتهای سخت زندگی رخ داده اندوحتی دران یک زندگی برای ابد نابود شده است یابه جدائی واسیری زن ومردوفرزندان آن خانواده ویا حتی به حادثه های دردناکی منجر شده است که دربخش حوادث شاهدِ,آن هستیم ودرآن مادری خود بچه های خود رامیکشد تااز فقط زندگی باشوهربداخلاق راحت شده وخودوبچه های خود رابامرگ نجات دهد یاپدر وهمسری چنین میکند چون قادر نیست خرج زندگی ایشان,راتامین کندوقادربه تحمل این نیست که همسرو فرزندان خودرادرفشاروگرسنگی وناداری ببیندیاخانه ای همواره,درجنگ ودعواست که هیچوقت به تفاهم های مشترکی نمیرسدوفرزندانی عصبانی,غمکین خشم آلودوپرخاشگر راتربیت میکند و....هزاران ایرادی که,از یک خانه نادرست وناآرام بدون تفاهم برمیخیزدوانسانهای درجامعه به رفت وآمد میپردازند,که دردرون وبیرون,به هیچ شکلی,آرامش فکری وحالت روحی روانی مساعدی ندارد وشایدمنتظر جرقه ای هستندکه انفجاری مهیب رایادرهمان خانه یادرجامعه سبب شوندلذاهمسر انسانیست که, مامسئول زندگی اوهستیم چه,درمقابل آقای خانه,وچه درمقام خانم خانه, ودرمقابل فرزندان نیزوبه همین نسبت مسئولیتهای خطیری رابردوش میگشیم وبازی یااین محیط خانوادگی بازی در"شهربازی" نیست که بازی بازندگی وآینده ی انسان وانسانهائیست که حق زندگی آرامی رادرامنیت وارامش ورفاه دارندچه ازلحاظ روحی چه مادی,چه معنوی حداقل درشکل ساده ی آن,ودرواقع داشتن سقفی باکمترین امکانات زندگی آرام, حق مسلم تک تک آدمیان روی زمین,است که,چه دولت چه اجتماع چه همسرهمگی درخدمت یکدیگر میبایست آنرابرای هم فراهم کنندچراکه وقتی خانه ای دردرون درانفجاردردوفقر وخشم باشد جامعه ای دراین دردخواهد سوخت زیراکه افرادی که ازاین خانه خارج میشونداگردرکل شهر 100 نفرباشندصد خطا صداخلاق ناشایست ونادرست صدمشکل وگرفتاری را,باخود به جامعه میاورندوخشم درونی ایشان ونارضایتی یا حتی افسردگی ایشان,انتقال مستقیم به,افرادی داردکه درمجاورت اوخواهند بود.درفرگردهای پیشین نیز گفتیمدرخیال ماشاید,کمتر حال واحساس وفکرما,در ظاهرامراهمیتی,دردنیا نداشته باشدوخودراآنقدرمهم نبینیم که, فکرکنیم هرگونه فکر کنم به هر شکل احساس کنم هرجورعمل کنم,هرگزاثری براین دنیانداردوکسی مرانمیبیندکسی به من اهمیت نمیدهدو...درصورتی که تنهاترین,انسان,دردنیاکه نه پدرومادری برای اووجودداردوبه شکلی از داشتن ایشان محروم بوده یاشده است وهمسری ودوست واشنائی راهم نداشته باشدهرگونه حال وفکر واحساس وروزگاری راهم که,داشته باشددرهرکجای عالم که,قدم بگذارداثر خودرامستقیمابه جامعه های که درآن هست چه جامعه ای کوچکی باشدچه بزرگ خواهدگذاشت باهمان,رفتار ساکت وبی حرف وافسرده یاخشمگین وعصبانی وپرخاشگریادرسروصدا کردنی وخنده های بلند,دربیخیالی یابی تفاوتی یاخونسردی وخونگرمی خود...هرچه هست محیطاطراف ماتحت تائیررفتارماست وتحت تائیرعکس العملهائی که ازدرون مانشعه گرفته وهرچه هست,برجامعه ی ماتاثیر میگذاردفرزندی که تصورمیکنددرخانه ی خودبرای اواهمیتی قائل نیستندوهست ونیست اوتفاوتی نمیکندچه آن خانه رابااین احساس خودبدرد میکشدچه جامعه رادرنتیجه"همسربودن"نیز که یکی,ازشاخه های مهم زندگی شخصی انسان درخانواده واجتماع داخلی وخارجی زندگی انسان است هرتاثیری که همسران برهم بگذارند هم ماوهم محیط رندگی ودنیاما دیگرآدمیان رانیز تحت تاثیرمیگذاردکمااینکه بسیار است دعواهای خانگی ودعواهای دادگاهی ودادگستری ها که پراز اینگونه صداهای دردیست که درشروع باجشن عروسیو بوق اتومبیل وشادی شروع شددرخاتمه به اشکی وگریه ای ودرنهایت جدائی.
______ تقصیر عشق بود _______
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفه های گران سینه صاف کرد
تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد
جایی دگر برای عبادت نیافت عشق
آمد به گرد طایفه ی ماطواف کرد
اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت
در گوشه ای ز مسجد دل اعتکاف کرد
تقصیرعشق بودکه خون کردبی شمار
بایدبه بی گناهی دل اعتراف کرد
_______ قیصر امین پور____
در کل لازمه ی یک همزیستی مسالمت آمیزدرکانون خانواده,وهمچنین جامعه,این است که درنهایت توجه ودقت وبااحترام وهمچنین ملاحظه کردن یکدیگردر موقعیتهای متفاوت ,تفاهمی مشترک ایجاد شودکه,رفتارروابط متقابل شایسته, ودرکل اعمال ورفتاری رادر شکلی پایه ریز ی,کنند که زن وشوهرهمواره بتوانند بایکدیگرصحبت کرده,احترام یکدیگررانگاهداشته وباعث شادی وآرامش یکدیگردرمحیط خانواده باشندوحتی اختلافات کوچک وبزرگ خودرا به خانواده ی شخصی ومادری خودیا به جامعه منتقل نکنندوموضوعات شخصی خودراباهم درمیان گذاشته دررفع آن بکوشندودرمحیطی آرام کودکان خودراپرورش دهندمسلم است که زندگی کنونی وفشارهای ناشی اززندگیِ,امروزی خلق وخوی خسته ای را برانسان برجامیگذاردامابازاینهم دلیل نمیشودکه تلافی مشکلاتی راکه همگان دارندبر سرخانه وخانواده ی خودخالی کنیم ودرمحیط خانواده نیزدر هریک از جایگاههائی که هستیم شوهریاهمسر یا پدرومادروحتی فرزندهمواره,موظفیم رعایت حال یگدیگر راکرده وبادیگرافراد خانواده روابطی خوب بامهربانی ونرمش وآرامش راحفظ کرده,وتلاش کنیم «خانه"این محل آسایش وتنهاجایگاهِ,واقعی استراحت وراحتی انسان"براستی مکانی آرام برای زندگی باشد»ودرصورتی که متوجه شدیم که,دراین امرموفق نیستیم چاره رراههائی راپیش ازاینکه ازهم بطورکامل دورشویم برزندگی خودپیدا کنیم ولی زمانی که تمامی تلاشهای بین دونفر به بن بست میرسدنیز بایدقبول کردکه تفاهم درمیان این دوشخص ممکن نیست وصدمه ای که ازاین همزیستی ممکن است برهریک خورده وزندگی فرزندان خانه وخانواده رانیز به تباهی باحادثه های ناگوار بکشد اگر با مشاورتهای خانوادکی باافرادی آموزش دیده به جائی نرسیدآنگاه جدائی رابپذیریم ولی اینراه همواره میبایست,آخرین راه برای یک زندگی مشترک باشدوانسان حتی الامکان می بایست تلاش خودرابکارگیردکه باملاحظه وگذشت درمیان خود وهمسرخود تفاهم رابرقرارکند ونه کسی قربانی دیگری ونه کسی اززندگی وآمدن به خانه بیزار ودرگریزباشد.
¤ حرف آخر ...¤
هزارخواهش و آیا
هزارپرسش و اما
هزار چون
و هزاران چرای بی زیرا
هزار بودو نبود
هزار شایدو باید
هزار بادو مباد
هزار کارنکرده
هزار کاش واگر
هزار بارنبرده
هزار پوک و مگر
هزار بارهمیشه
هزار بار
...هنوز ...
مگر تو ای همه هرگز
مگر تو ای همه هیچ
مگر تو نقطه ی پایان
بر این هزار خط ناتمام
بگذاری
مگر تو ای دم آخر
در این میانه تو
سنگ تمام بگذاری
¤ « قیصر امین پور »¤
درواقع شناختی که درطول یک زندگی مشترک هم زوجین ازیکدیگر دارند,بیشترین شناخت ممکن است که کسی میتواندازیک فرد داشته باشدچراکه همسفره وهمسفر وهمخانه بودن سرانجام باعث این میشود که بتمامی عادت هاواخلاقهاورفتارهاوبرخوردهای یکدیگرآشنا شویم,ودرزمانی طولانی حتی شناخت بحدی میرسدکه انسان میدان حرف وعمل وسخن بعدیِ فردمتقابل اوچه خواهدبودوبرهرچیزی چگونه عکس العملی نشان میدهدچه چیزاوراازکوره بدرکرده ویا باعث خنده وشادی اومیشود کی وکجامیتواند چیزی را ازاو ددخواست کندچه راحتی بپرسدیانپرسدچه موقع حتی این پرسش را انجام دهد که مطمئن باشد جواب مثبت میگیرزد چرا کامل ازخیرش بگذرد که میداند اوهرگز جاب مثبت به آن نمیدهد. ودرواقع حتی جواب سوالات خویش رابا شناختی که دارد میداندونمونه ی رفتاری راکه باهرحرف وعمل خواهد دیدپیشاپیش حدس میزندومعمولا نیزاین درحدی کاملا پیش بینی شده ودرست است وزمانی که تاینحدبا شخصی آشنا شده باشیم یعنی قادربوده ایم کامل بدرون اوراه یابیم وزمانی که دراین منطقه با شخصی رسیده باشیم قادریم حتی او رادربیشترین چیزهائی که مایلیم همراه خودهمراه کرده,یااگر میدانیم باچیزی همراه وهمپای مانخواهد شد یاراضی به,انجام کاری نیست ازاوتقاضای,آنراهم نکنیم که تاهمفکری یاهمراهی او رانیز همیشه داشته باشیم وبگونه ای به آنچه میخواهیم رسیدگی کنیم که براونیز تاثیرمنفی نداشته باشدولی اگرتمامی آنچه برای اوانجام میدهیم,جوابی متقابل نداشته باشدبهتراست باورکنیم که,این احساس متقابل وتوجه متقابل نیست که مادریافت میکنیم بلکه یکی برای دیگریست نه هردوبرای همدیگرواینجاست که بایدقبول کنیم که تفاهم متقابل وجود ندارد.این نیزکاملا روشن وآشکاراست که هریک چگونه آدمی برای خود وخانواده ی شخصی خود هستند ودرعین حال اشتراکی دوستانه,همراه باعشق وعطوفت است که,این عشق راانسان به والدین خویش به طریقه ی دیگری نشان میدهدوباعشق وعلاقه ای که به خواهر وبرادرخودنیزمعطوف میداردبسیارمتفاوت است بخصوص وقتی,دختریا پسری ازخانواده خودجدامیشوندوتشکیل زندگی میدهندبعنوان شوهر یاهمسر اخلاق ورفتار تازه ای راشروع میکندکه به تناسب اخلاق فردی که باوازدواج کرده است برنامه ریزی شده است البته نه باینگونه,که انسان بنشیندوبا خودفکرکندازفرداکه چشم درخانه ی خودبعنوان همسربازکردم اینطور وانطور بااورفتار میکنم بلکه آنچه درزندگی بر اساس اخلاقیات یک عمرزندگی به آن عادت داشته ایم باوجود یک همسر دچار تفاوتهائی میشود که برای حفظ زندگی شخصی,ازاخلاقی ورفتاری وعادتی شایددست کشیده وبهاخلاق ورفتاری دیگری شروع به زندگی کنیم بدین معنی که با گذشتها وبخشهائی ازگذشته زندگیخود خداحافظی میکنیم. گاهی نیزحتی پافشاری میکنیم تا خودرا با همسرخویش هماهنگ سازیم ت تفاهم فی مابین ایجادشودوبگونه ای باشدکه راحتی وشادی هردو نفر درخانه ای که ازاین پس منزل وسرای اوست فراهم گردد.مثلا اگرشخصی بوده ایم که بسیاری ازساعات روز رادربیرون سر میکردیموقتی به زندگی مشترکی وارد میشویم سعی میکنیم ساعات بودن درخانه وباهمسردرمحیط خانواده رازیادتر کنیم تاوظایفی راکه بعنوان همسر پذیرفته ایم بتوانیم دراین ساعات به اینگونه وظایف,بپردازیم حال این وظیفه میخواهداین باشد که,باهمسر خوددر کارهای خانه یاخریدمنزل همکاری کنیم یانه باتوجه باینکه مثلاهمسر ماتمام روزخانه بوده است خودرا باو برسانیم که,ازتنهائی دربیایدواحساس تنهائی نکندوتمامی این مسئولیتهاازماانسانی جدیدبا شرایطی جدید رامیسازدوتفاهم که اولین ومهمترین نقش رادرزندگی مشترک بازی میکند نیز دقیقازمانی شکل میگیرد که هردو بخاطر یکدیگر ازبرخی چیزهائی که عادت ایشان بوده یادوست داشته اند دست میکشندیاباتوافق طرفین برنامه های جداگانه برای خودبرنامه ریزی کرده وداشته باشند,که اگر مثلا انواع کارهائی که یکی علاقه داردوآن یکی نداردرا دوست داریم انجام دهیم درتوافق طرفین به ساعاتی منتقل کنیم که هردو بتوانیم درآن ساعات به کارهای مورد علاقه ی خودهم برسیم مثلا شوهربه دیدار دوستانش برودوساعاتی را باایشان سرکند که حق هرمردیست که با گروه مردان هم دوره هائی داشته باشد ویا خانم به دوستان تحصیلی یا خانوادگی با..سربزند یا مثلا کلاسی را شروع کند .چیزی را یاد بگیرد واین ساعاتبه گونه ای باشد که هیچیک ازآن دو بی هم ودرتنهائی نباشند وهردو به میزان وشکلی که دوست دارندازآن ساعات شخصی استفاده کنندوبدون برنامه نباشندتاهمچنان درکنارهم زندگی خویش راادامه دهندولزومی باین نباشد که بخاطریکیاز اندو, چندین وچند تفاوت اخلاقی ونمونه سرگرمیها وشادیهائی را که برای هریک بنوعی ارزشمند ولازم است ازیکدیگر واززندگی هم حذف کنند وبجای آن دمق وبیحوصله کنارهم بنشینند وحرفی هم نداشته باشند بزنندچون برخی چیزها برای هریک ممکن است حتی مهم واساسی باشد مثلا آقا همیشه پیش ازازدواج بعداز آمدن از سرکار ساعاتی را به سالن ورزشی میرود وورزش میکند وحالچون ازدواج کرده این را اززندگی خود حدف کند که خانم تنها نباشد یا برعکس واگر اینگونه کارهائی برای این شخص مهم وحتی بستگی به خوب بودنوسرحال شدن روحیه ی اودارد چرا باید خانه مشترک زندانی شود بدور ازتفریحات سالم وباید درنظر داشت همیشه هم زن هم مرد نیاز دارند زمانی بدون همسر باشند وبا جنس خود سرکنند لذا لازم است بدانیم خانه زندان یا محل خداحتافظی باامیال وخواسته ها وسرگرمی ها وشادیهای ما با زندگی قبلی نیست بلکه همه چیز میتواند درتفاهمی درست وجود داشته باشد بیآنکه صدمه ای به دیگری وارد آید وجلوگیری ازهریک ازسوی هرکدام نیزر که باشد خودخواهی محص است که انسان توقع داشته باشد پسازازدواج مرکز همه چیز باشد وحتی دقیقه ای اجازه نداشته باشد که برای خود وبا اخلاقیات وعلاقمندی های خود زندگی کند اینکگونه چیزهاست که بیشترین اختلاف را درازدواج تولید میکند ودراگکثرز کشورهای دنیا تقریبا این مسئله حل شده است کهچگونه برنامه ریزی صورت گیرد که یکی فدای دیگری نشود وهردو بتوانند شادمانه وراضی درکنارهم زندگی کنندوبه جائی نرسند که به ناچار مجبوربه از هم پاشیدن یک زندگی شوندکه,با کنارگذاشتن مشکلاتی حاشیه, ورعایت حال یکدیگر میتواند همچنان برای هردودربسیاری مواقع تولید مسرت وشادی نیز کرده ویک زندگی آرام ودلپذیروموافق با یکدیگر راسبب شود
¤ برو... «حسین رخشانفر»¤
تو باید دستمو کوتاه کنی ازتاب موهات
تو بایدقلبمو راهی کنی بااخم نگات
تو بایداسممو همراهی کنی تانوک باد
یا یه شب گم کنی اونو لای آهنگ صدات
دل من گور عمومی همه آرزو هاس
هی نخون سنگشو که می گیره بارون چشات !
آخه تو غنچۀ نشکفته ای هستی ولی من
یه کویرم نمی خوام بخشکه تُو من ریشه هات
دل به من نده که من عاشق قلب عاشقم
نه واسه عاشقی جونم واسه یه کباب هات !
برواز پیشم برو کناراون که لایقه
تا بدونه قدرتو جون بده واسه خوبیات !
بزا باورش کنمکه خواب آشفته ای بود
اون شب وصل وتموم خنده های بی صدات !
¤ شعر از:«حسین رخشانفر»¤
باید توجهداشت که,اگردرزندگی مشترک پای فرزند وفرزندانی نیز,درمیان است وزندگی آنان نیز تحت الشعاع نوع زندگی ماست .درچنین زندگی مشترکی که,ازآن سخن گفتیم همچنان این دوشریک میبایست قادر باشندوالدین خوبی برای فرزند وفرزندان خودنیزباشندودرعین حال که زندگی شخصی وفردی خود را درکنارزندگی مشترک حفظ کرده اند باعث ناراحتی وعذاب یگدیگرنیزنشوندوبای بخاطر سپردکه دراین خانه ی مشترک انسان درسن جوانی وشادابی باهزاران آرزوواردزندگی میشودوتاروز پیری شریک وهمدم یکنفرمیشود که میتواند همه ی عمراوراعاشقانه دوست داشته باشدیازندگی سعادتمندی دررضایت بااوداشته باشدیابرعکس عمری به غم زندگی کندامااقدام به طلاق نیز نکندکه,دربسیاری موارداینگونه,است وطرفین استارت وشروع زندگی دوباره,راباعمری دریک زندگی غمناک بودن خواهان نیستندوبی توجه باینکه درزندگی هرروحیه ای راکه داراباشنددرنتیجه ی آن,خانه ی ایشان نیز همان روحیه راخواهدداشت عمری رابه غم,اندوه ودرافسردگی بسر بردن,سر میکننددرحالی که شاید باشروعی دوباره بتوانند دوست داشته باشند ودوست داشته شوندوهردوطرفین شایدبدون هم بااقدام به جدائی وشروع یک زندگی جدیددیگرقادرباشندانسانهای موفق وشادی شده وبه خوشی زندگی کنندوفرزندان موفق تری رانیزبه جامعه تحویل دهندودرکل زندگی انقدرارزشمنداست که تلاش آدمی میبایست براین نهاده شودکه درزندگی خودیک زندگی خوب ومطلوب وآرام رابرای خویش بسازیم که درآن آرامش روحی وجسمی ومعنوی ومادی مابحدی تکمیل شده باشدکه,احساس زندگی کردن احساسی خوشایند برای ماباشد نه روزمره گی بودن ویکنواختی کسل کننده ای که برای بیدار شدن درآن هیچ بهانه ای نداشته باشیم.درنتیجه ازدوا ج این امرمقدس وارزشمندرا می بایست بادقت وتوجهوهشیاری بسیاربه مرحله عمل دراور چراکه عمری زندگی درخوبی وبدی رادرپیش روداردوخوشبختانه دنیای کنونی آنقدربینش ودانش به جوانان امروزی داده است که پیش ازساختار خودوزندگی خویش وبدون امادگی ازدواج اقدام به,اینکارنکنند وکسی دیگررانیز دچارمشکلات عدیده ی زندگی ننماین باامید اینکه کانون گرم همه خانواده هادرسراسردنیالبریزازعشق وشادی وهمدلی وهمراهی وموفقیت باشد.آمین.
*- جفتت اگر پرید برای پریدن عجله نکن .*ارد بزرگ
*-همیشه بین خود و همسرت بازه ای را نگاهدار تا به خواری گرفتار نشوی .*ارد بزرگ
*- گسستن دو همسر می تواند خاندانی را از هم بپاشد .*ارد بزرگ
*-مردی که همسرش را به درشتی بیرون می کند ، به اشک به دنبالش خواهد دوید .*ارد بزرگ
پایان فرگرد همسر ●نویسنده:فرزانه شیدا●
| ||||
نظرات
ارسال یک نظر